غلط ما در ذهن او نبود. امير المؤمنين، اگر بنا بود كه خير، هى مسامحه كند شمشير نمىكشيد هفتصد نفر را يكدفعه بكشد، تا آخر آن اشخاصى كه قيام كرده بودند به ضدش، تا آخر، ضد اسلام بود ديگر، تا آخرشان را كشت و چند نفر ديگر فرار كردند، بعد هم آمدند آن فساد را كردند، فرارىهايشان آن فساد را كردند. شما بدانيد كه از حبسهاى ما، همين اشخاصى هستند كه مفسدند. ما اشخاصى كه مفسد نيستند، يك آن هم ميل نداريم باشند. اگر از اينها هر چه بيرون برود هر يكشان بيرون بروند آدم مىكشند، آدم نشدهاند اينها. ما تا كى بايد خواب باشيم؟ ما تا كى سادهانديش باشيم؟
شما آقايان چرا سادهانديشى مىكنيد؟ در بلاد خودتان كه مىرويد، بگوييد به مردم، بگوييد به دنيا، كه با دنيا دارند چه مىكنند اين قدرتمندها، اينها با ضعفا دارند چه مىكنند. اينها، اتيوپى كه آن همه بيچارهها دارند رنج مىبرند، مىميرند از گرسنگى، گندمهايشان را مىريزند تو دريا، خرج سلاحهايى مىكنند كه همه عالم را از بين ببرند.
اينها انساندوستاند! اينها با اين صورت انساندوستى مىخواهند همه ما را پايمال كنند، اينها با اين مجامع حقوق بشر مىخواهند حقوق بشر را از بين ببرند.
منطق انبيا در برخورد با كفار و مؤمنين
من اميدوارم كه خداوند به ما مرحمت كند و ما را بيدار كند، ما را بر احكام اسلام به همه جوامعش، به همه مطالبش، به همه اطرافش بيدار كند و متوجه كند. خيال نكنيد كه اسلام فقط اين تكه است؛ نماز و روزه است فقط، نيست اين طور، اگر اين طور بود پيغمبر هم مىنشست توى مسجدش و نماز مىخواند. چرا از اول عمرش تا آخر زحمت كشيد، جنگ كرد، زد و خورد كرد، شكست خورد، شكست داد تا مسائل را آن قدرى كه مىتوانست عمل كرد. امير المؤمنين هم همين طور، ديگران هم همين طور، صلحا هم همين طورند، اشخاص بيدار اين طورند. اين طور نيست كه بنشينند توى مسجد و كار به اين كارها نداشته باشند. بنشينند توى خانههايشان و كار به كسى نداشته باشند؛ بىطرف باشند؛ كارى ما به اين كارها نداريم! اگر اين منطق انبيا بود كه موسى نمىرفت سراغ فرعون. اگر منطق انبيا اين بود كه ابراهيم نمىرفت هجمه كند بر آنها، پيغمبر اين كار را