از اسلام مىترسند، و حقيقتاً حملهشان به اسلام است، منتها به صورت اين كه ايران چطور است؛ نمىتوانند بگويند كه اسلام چطور است، مىگويند ايران چطور است. لكن واقع مطلب اين است كه اينها اسلام را نمىخواهند. اگر جمهورى اسلامى يك جمهورى دمكراتيك بود آنها حرفى نداشتند، لكن جمهورى، اسلامى است، كه دستورات اسلام براى آنها در غارتگرىها و در زورگويىها، مجال نمىخواهد بدهد.
خودبينى منشأ تمام فسادهاى عالم
ما آن طورى را كه خيال مىكنيم، قرآن كريم در قصه آدم- كه بايد گفت يك قصّه رمزى است، لكن بسيار آموزنده- به ما يك دستوراتى داده است كه اگر به آن دستورات بشر عمل بكند، حل همه مشكلات مىشود. قبل از اين كه آدم را خلق بكند به ملائكه مىفرمايد كه مىخواهم يك همچو كارى بكنم. ملائكه جنبه تقدس خودشان را نظر مىكنند و جنبه فساد آدم را. از اين جهت، مىگويند كه شما چرا خلق مىكنى يك جمعيتى را كه در زمين فساد كنند و سفك دماء [1] كنند؟ ما تقديس تو را مىكنيم. خودشان را مىبينند در صورت تقدس و آدم را مىبينند در صورت فساد. جنبه خوبى خودشان را و جنبه بدى آدم را ملاحظه مىكنند. خداى تبارك و تعالى هم بهشان مىفرمايد كه شما نمىدانيد، شما همان خودتان را مىبينيد، خودبين هستيد و از آدم كمالات را نمىدانيد. و بعد هم قصه را تمام مىكند كه به آدم «اسما» را كه واقعش «اسماء اللَّه» است- همه چيز اسماء اللَّه است- تعليم مىكند، و بعد مىگويد عرضه كنيد! آنها مىبينند كه عاجزند. آنها، خوب! عقبنشينى مىكنند. بعد از اين كه خلق مىكند آدم را، امر مىكند كه سجده كنند، «ملائكة اللَّه» همه سجده مىكنند، لكن ابليس نمىكند. نكته اين كه ابليس نمىكند، اين است كه خودبين است. مىگويد: خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ[2]؛ من از آتش خلق شدم، او از خاك خلق شده است؛ او پستتر از من است، من بالاتر از او