بعض كبائر به يكديگر فخر مىكنند و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجابهاى دنيوى، مُنْكَرْ به نظر معروف، و معروفْ مُنْكَر مىگردد.
من از خداوند متعال- جلّ اسمه- مسألت مىكنم كه چشم دل تو را به جمال جميل خود روشن فرمايد و حجابها را از پيش چشمت بردارد و از قيود شيطانى و انسانى نجاتت دهد تا همچون پدرت پس از گذشت ايام جوانى و فرا رسيدن كهولت بر گذشته خويش تأسف نخورى، و دل را به حق پيوند دهى كه از هيچ پيشامد وحشتناك نشوى و از ديگران دلْ وارسته كنى تا از شرك خفىّ و اخفى خود را برهانى.
دنباله اين آيات تا آخر سوره، مسائل بس شيوا است كه اين جانب را حال و مجال نيست كه به آنها بپردازم.
بارالها! احمد را نزد خود محمود، و فاطى را مفطوم، [1] و حسن را احسن فرما، و ياسر را به يُسر [2] برسان، و اين خانواده منتسب به اهل بيت عصمت (ع) را با عنايات خاصّه خود تربيت كن و از شرّ شياطين درونى و برونى حفظ فرما و سعادت دارَيْن را به آنان عطا فرما. و آخر وصيت من آن است كه در خدمت به ارحام، [3] خصوصاً مادرت كه به ما حقها دارد كوشش كن و رضاى آنان را به دستآور. و الحمد للَّه اوّلًا و آخراً، و الصلاة على رسول اللَّه و آله الأطهار و اللعنُ على أعدائهم.