جوانهايش يكى يكى از بين مىرفتند، صورتش افروختهتر مىشد. [1] براى اينكه مىديد روى مقصد دارد مىرود. وقتى بنا شد كه همه ما مىخواهيم كه خدمت كنيم به اين كشور، مىخواهيم كه آن مسائل سابق برنگردد، مىخواهيم كه اسير نباشيم در دست مستشارهاى امريكايى يا قلدرهاى روسى، ما كه بنا داريم اين طور باشيم، راهش اين است كه ما با هم باشيم. يعنى همان طورى كه توده مردم، به حسب نوع اين توده مردم هستند، سران مردم، هم اين طور باشند.
توجه به اعمال و گفتار در جلوگيرى از اختلافات
و من گاهى شايد بسيارى از اوقات خوف اين را دارم، و از اين خوف هم گاهى ناراحتم كه نبادا مردم براى خاطر ما بهشت بروند و ما جهنم و آن وقت مشرف باشند آن بهشتيها بر ما، ما آن خجالت را چه بكنيم. آنها براى رضاى خدا عمل كردند و مىكنند و شما آقايان را به كرسى وكالت نشاندند و حالا هم باز دسته ديگر را نشاندند. آنها براى خدا كار كردند. اگر ما انحراف پيدا كنيم و بالخصوص اختلاف ايجاد كنيم، به واسطه حرفهايمان اختلاف ايجاد كنيم، اين خوف همان معنا هست كه فردا ما در عذاب باشيم و آنها در نعمت باشند، و آنها به ما بگويند ما براى خاطر شما آمديم به بهشت و شما چرا رفتيد جهنم! و اين خجالتى كه انسان در آن روز خداى نخواسته مىكشد از آن آتش سختتر است. مجلس گمان نكند كه در يك مجلس صحبت مىكند، ائمه جمعه گمان نكنند كه در يك جاى محدود صحبت مىكنند، امروز ديگر حدود برداشته شده است، ديوارها ريخته شده است. اگر ديروز يك كسى در يك مجلسى مثلًا، يا در محل اقامه جماعت و جمعه صحبت مىكرد، در يك جمعيت محدودى صحبت مىشد و تمام مىشد. امروز همه مىدانيد اين طور نيست، خصوصاً در ايران كه مجلسش منعكس مىشود مستقيماً، و راجع به خطب جمعه هم منعكس مىشود و من گاهى وقتها چيزهايى را كه از راديوى خارج مىشنوم، بعدش از راديوى خودمان مىشنوم، آنها زودتر از ما
[1] بحار الانوار، ج 6، ص 154، حديث 9، (از معانى الاخبار).