خلاصه انسان مشمئز مىشود از آن، حالا ممكن است در بين مردم يك عدهاى باشند كه او را بخواهند، اما حالا من برداشت خودم است، اين را نمايش دادن [در] آن وقت كه جمهورى اسلامى اين وضع را دارد يك قدرى سبك است براى جمهورى اسلامى، مسائل اساسى بايد در آنجا گفته بشود. «اخبار» درست جمعآورى نمىشود از جهان. اخبار مثلًا تكرارى زياد است؛ عمرشان را صرف مىكنند به همين تكرارهايى كه كى باكى صحبت كرد، و كى با كى حرف زد و چى گفته اين خيلى كوچك مىكند اينها را بايد يك قدرى- حالا كه آقايان هستيد- اينها را بايد ان شاء الله كه به تدريج درست [بكنيد] اين راجع به اين جهتش.
تكذيب نسبت نابجا به فرزند امام
راجع به افراد كه در آنجا هستند، بايد يك افرادى باشند كه امين باشند، واقعاً اين طور نباشد كه مثلًا يك حرفهايى بروند در خارج بزنند كه بر خلاف امانت است، مثلًا يك آقايى آمد اينجا راجع به اينكه سابقاً آقايان يك عدهاى بودند كه در صدا و سيما بودند بعد هم من از باب اينكه ديدم با قانون اساسى مخالفت كردند، و يك وضعى پيش آوردند كه به هم بخورد آنجا،- نمىگويم متعمّد بودند اما وضع اين طور پيش آمد- كه دنبال او من گفتم، به آقايان گفتم اينها را معزولشان كنيد شما گفتيد كه نه خوب نيست معزول كنيم، خوب است كه اينها استعفا بدهند. بنا بر اين شد كه استعفا بدهند بعد يك آقايى آمد به من گفت كه براى چه شما گفتيد استعفا بدهيد، من هيچ يادم نبود، گفتم من يادم نيست، و گفتم نه گفتم يادم نيست حالا چه گفتم به او، از قرارى كه شنيدم بعد آن آقاها رفتند بيرون، در حزب و در جاهايى حتى،- به من اين جور گفتند من صحت و سقم [ش را] نمىدانم- تلفن به اطراف: كه «احمد» [1] دروغ گفته به ما، از قول فلانى! شما ببينيد منزل ما را اين طور معرفى كردند كه احمد در اينجا از قول من دروغ مىگويد، آن هم يك همچنين دروغى، دروغى كه شما مطلع مىشويد از واقعش، آقاى خامنهاى مطلع