آيات وارد شده است، «معكم» يعنى همراه ماست، او اينجاست و ما اينجا. اين معيت، مثلًا فلاسفه «معيت قيّوميّة» مىگويند، قيّوميّة ولى مسأله را حل مىكند؟ مثل معيت علت و معلول است؟ مثل معيت جلوه و ذى جلوه است؟ مسائل اين نيست. متعمّقين آخر الزمان هم به اندازه عمق ادراكشان بهتر از ديگران فهميدهاند، و الّا حد قرآن آن است كه
اين «يعرف القرآن من خوطب به» اين نحو آيات است و الّا بعضى آياتى كه مربوط به احكام ظاهريه است و مربوط به نصايح است كه همه مىفهمند. آنى كه «لا يَعْرِفُهُ الّا مَنْ خُوطِبَ بِه» يعنى خود رسول اكرم، يعنى واسطه هم نمىتواند بفهمد، جبرئيل هم نتوانسته است. جبرئيل امين هم يك واسطهاى بوده است كه خوانده است بر حضرت، اين آياتى كه از غيب بر او وارد شده است، و مأمور شده است كه برساند، اما آن هم «مَنْ خُوطِبَ بِه» نيست. «مَنْ خُوطِبَ بِه» فقط خود رسول اكرم است، و ديگران هم كه به واسطه آن نورى كه از حضرت رسول صلى اللَّه عليه و آله- در قلب- آن تعليم نورانى كه از قلب او به قلب خواص او بوده است، به واسطه او فهميدهاند. و اما دست امثال ما و بشر عادى كوتاه است از اينكه واقعاً بداند كه «هو معكم» يعنى چه، چه معيتى است اين؟- وَ هُوَ نور السّمواتِ و الارْضِ- اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[2] اين چى است؟ «نور السموات» چى است؟ چطور «نور سماوات» است؟ و لهذا «منوّر السموات» گفتهاند و هيچ ربطى به آيه ندارد. تحول معنوى و تحول عرفانى كه به واسطه قرآن پيدا شده است فوق همه مسائل است. و بشر، هر كس از يك بعد به قرآن نگاه كرده است، و بعضى بعد ظاهرش را، بعد مسائل اجتماعى را، بعد مسائل سياسى را، بعد مسائل فلسفى، بعد مسائل عرفانى. لكن آن بعد حقيقى كه بين عاشق و معشوق است، آن سرّى كه بين خدا و پيغمبر اكرم است، آن يك مطلبى نيست كه ماها بتوانيم بفهميم چى است قصّه.
آنكه از حضرت باقر- سلام اللَّه عليه- نقل شده است كه فرموده است كه من از