مشايخ [1] ما در طول تاريخ داشتهاند و ائمه هدى- سلام اللَّه عليهم- داشتهاند، ما اگر خارج بشويم خوف اين است كه يك شكستى به روحانيت بخورد، و شكست به روحانيت شكست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانيت محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد. اينهايند كه اسلام را معرفى مىكنند و به پيش مىبرند و از اول هم همين طور بوده.
اگر ما از زى متعارف روحانيت خارج بشويم و خداى نخواسته، توجه به ماديات بكنيم، در صورتى كه خودمان را با اسم روحانى معرفى مىكنيم، اين منتهى ممكن است بشود به اينكه روحانيت شكست بخورد. من اين نگرانى كه هميشه هى در دلم هست اين است كه من خوف اين را دارم كه مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند؛ آنها براى خدا توجه به آقايان دارند، و ما هم و شما هم دعوت مىكنيد مردم را به خير و صلاح؛ من خوف اين را دارم كه آنها براى خاطر ما و شنيدن حرف ما به بهشت بروند و ما براى خاطر اينكه خودمان مهذب نبوديم به جهنم. و آن خوف زيادى كه من دارم اين است كه ما روبرو بشويم با آنها، ما در جهنم باشيم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما پيدا كنند. و اين خجالت را انسان كجا ببرد كه اينها براى خاطر ما به آن مقامات رسيدهاند و ما براى خاطر هواهاى نفسانى به اين درجه سُفلى. [2] اين يك خوفى است كه بسيارى از اوقات من متذكرش هستم. و يك قصهاى را كه براى من نقل كردهاند كه يكى از تجار پيش يكى از علماى بزرگ- حالا كى بوده است نمىدانم- رفته است و گفته است كه آقا! اگر پشت كتابى يك چيزى نوشتهاند به ما هم بگوييد، كتابها معلوم، اما اگر پشت كتابى چيزى نوشتهاند كه شما از آن مطلع هستيد به ما هم بگوييد براى اينكه ما مىبينيم كه شما ما را دعوت مىكنيد به خير و صلاح، و خودتان نيستيد اصلش. معلوم مىشود يك مطلب ديگرى در كار است. آن آقا گريه كرده است- از قرارى كه گفتهاند- و گفته است حاجى هيچ چيز ديگرى نيست و ما فاسد هستيم. اين طور هم نيست كه انسان خيال كند كه شيطان