او با بىعقلىاش خودش را به اينجا رسانده، چنانچه آن عقل داشت كه از اول گول امريكا را نمىخورد، كه بگويد تو برو چند روز ديگر تمام مىشود قضيه، خوب اين آمد ديد كه نشد و تا حالا هم نشده است، و همين دوسه روز هم كه ديديد كه ريختند و جوانهاى ما در خود عراق جلو رفتند و حالا هم دارند جلو مىروند. خوب، با اين همه تجربه، مگر آن مقدار از ميراژهايى كه فرستاد- شصت تا مثل اينكه مىگويند فرستاد- كارى از او آمد؟ اين سلاحها بايد دست كسى باشد كه آدم داشته باشد. كسى كه ندارد كسى را كه بتواند اين سلاحها را به كار ببندد، كسى كه چند تا از اين پاسدارهاى عزيز وقتى كه به يك فوجى از آنها حمله مىكند فرار مىكنند، آنها نمىتوانند اين كارها را انجام بدهند. بله، اينها در شهر خودشان نشستهاند و در مرز خودشان نشستهاند و با آن توپهاى دور برد مىزنند به آبادان هر روز يا مىزنند به جاهاى ديگر. اين وضع دنياست كه ما در آن گرفتار هستيم، كه همه با اين كمك مىكنند در عين حالى كه مىبينند كه از اين كارى بر نمىآيد.
مگر آن چيزهايى كه روسيه به صدام داده كمتر از اينهايى است كه فرانسه داده؟ خوب، آنها هم دستش بود و نتوانست كارى بكند، البته خرابكارى كرد، اما پيشروى نكرد، شكست خورد در همه جا. و اين شكست براى اين است كه آن چيزى كه پيش پاسدارهاى ما هست پيش آنها نيست. ايشان بنا دارد كه تقليد كند در اين امور، تا گفته مىشود كه مردم ايران هديه مىآورند، آن هم درست مىكند يك طايفهاى را كه بياييد هديه بياوريد. در خود آنجا هم آنهايى كه هست حتى در راديوهاى خارجى اين را در نوشتههايى كه آوردهاند، مىگويند كه مأمورين او خانه به خانه مىروند و مىگويند قبض و رسيد بده، اگر كسى قبض و رسيد نداشته باشد، رسيد طلا، رسيد جواهر، اگر نداشته باشد او را مىبرند و به عنوان مجرم. آن شنيده كه اينجا طلا مىدهند آن هم مىخواهد صورتش را درست كند، شبيهاش را درست كند، يك صفى از خودشان درست مىكنند كه بياييد بدهيد، لكن مأمورين مىروند از مردم به زور مىگيرند. اين شنيده است كه بچهها و خردسالهاى ما دعوا مىكنند كه ما مىخواهيم برويم به جنگ، ما مىخواهيم چه، آن هم در يك وقتى گفت يك بچهاى به من گفت كه من مىخواهم به جنگ بروم، فرق