مىگوييد كه با اسرائيل مخالف هستيد و نمىخواهيد با اين بهانه يك كلاهى سر ما بگذاريد و خيال مىكنيد كه ايران توجه به اين مسائل ندارد و كسانى كه در رأس امور هستند توجه به اين مسائل ندارند، شما اگر نمىخواهيد كه يك توطئهاى داشته باشيد و يك كار خلافى بكنيد، خوب، راه بدهيد ما برويم.
بهانه بودن درخواست صلح
راجع به مسائلى كه از اول گفتيم، همان مسائل هست. حالا ما قبول مىكنيم از شما كه بياييد برويد بيرون، قبول، بسم اللَّه، تشريف ببرند. اما نه اينكه [با] رفتن بيرون، تمام شد قضيه. اين يكى از چيزهايى است كه ما مىخواستيم. دو تاى ديگرش مانده است كه بُعد معنوى آن در نظر ماست، بُعد سياسى آن در نظر ماست، نه بُعد مادى آن تا اينكه بگوييد كه غمض عين كنيد، طلبى داريد از ما نگيريد. مگر ما مىتوانيم كه صرف نظر كنيم از يك چيزى كه جانى را به جنايت خودش تشويق مىكند؟ ما بايد جانى را در دنيا رسوا كنيم و جرمى كه كرده است از او بگيريم تا اين امور لا اقل، محدود بشود؛ اگر از بين نمىرود؛ لا اقل، محدود بشود. اين طور نشود كه هر كسى افسارگسيخته بريزد شهرهاى ديگران را از بين ببرد و اموال مردم را غارت كند و آتش بزند و بعد هم بگويد خوب، بسيار خوب، حالا ديگر صلح مىكنيم! اين صلح نيست. اين معنايش اين است كه نخير، شما بايد باج به ما بدهيد تا ما با شما صلح كنيم و اين امروز آن روزى نيست كه شما اين حرفها را مىزنيد.
شما ديگر اين حرفها را بايد كنار بگذاريد. شما ديگر قدرتى نداريد كه بتوانيد يك همچو مسائلى را بگوييد و شما خيال كنيد كه ديگران به شما تقويت مىكنند. آن ديگران هم مثل شما مىمانند. شما كه مال خودتان بود، اين طور از كار درآمد؛ يك جمعيت كمى اين طور خرمشهر را گرفت، آنها كه از خارج اجير شما مىخواهند بشوند، آنها براى شما نمىخواهند كار بكنند، براى خودشان مىخواهند كار بكنند. آنها با يك فوت از بين مىروند. بنا بر اين، مسأله اين است كه ما امروز كه در اينجا مبتلا هستيم به يك همچو حزبى و در آنجا مبتلا هستيم به يك همچو رژيم فاسد؛ رژيم اسرائيل، ما در هر جبهه