روحانيت بود- اين روى همين معنا بوده كه آنها مىديدهاند كه روحانيت با ملت دستشان توى هم است و چنانچه اينها زنده بمانند و اينها داراى يك هويتى باشند، اگر يك كارى بخواهند بكنند، اينهايند كه مىتوانند صدا كنند. خوب رضا شاه هم ديد كه در خيلى از جاها، قيام از طرف روحانيت شد؛ از خراسان شد، از اصفهان شد، از جاهاى ديگر هم شد، از آذربايجان شد. از اين جهت، اينها مىخواهند، اساس مطلب اين است كه ملت را از مسائل روز كنار بگذارند. تماس با ملت نداشته باشد هم مسائل روز و اين يك ضررى است كه بر دولتها وارد مىشود و خودشان ملتفت نيستند.
شمايى كه الآن متوجه اين مطلب هستيد و احساس اين مطلب را كردهايد كه هر چه داريد از مردم است، اگر مردم نبودند، اگر اين مردم، خصوصاً اين مستضعفين، خصوصاً اين جنوب شهريهاى به اصطلاح پابرهنهها، اگر اينها نبودند، شماها يا در حبس الآن بوديد يا در تبعيد بوديد يا در انزوا؛ همه شما، يا بايد بنشينيد توى خانههايتان و نتوانيد يك كلمه صحبت بكنيد يا اگر صحبت كرديد، بايد حبس برويد، زجر بكشيد، بايد تبعيد بشويد و امثال ذلك. اين ملت است كه آمد شما را از اين همه گرفتاريها بيرون آورد و آورد و با رأى خودش، مجلس درست كرد و جمهورى اسلامى را تنفيذ كرد و رئيس جمهور درست كرد و آنها هم دولت درست كردند. همه چيزهايى كه ما داريم از اين مردم است، خصوصاً از اين مستضعفين. آن بالاييها به مردم كارى ندارند، آنها مشغول كار خودشان هستند، آنها ناراضى مىخواهند درست كنند. و نكتهاش هم معلوم است؛ كه از آن شهواتى كه به طور آزاد داشتند، حالا نمىتوانند داشته باشند. آن شهوات آزادانهاى كه آنها داشتند، هر كارى دلشان بخواهند بكنند، هر مجلسى بخواهند تهيه كنند، هر بساطى بخواهند درست كنند، حالا ديگر در جمهورى اسلامى نمىشود اين معنا. از اين جهت، آنها يا كارشكنى مىكنند يا كارى به شماها ندارند. اما آن كه شما را از آن رنج و از آن عذاب و از آن گرفتارى بيرون آورد و آورد به مقام دولت رساند، اين مردم بودند. تا اين مردم را داريد خوف اينكه بتوانند به شما آسيب برسانند، هيچ نداشته باشيد؛ براى اينكه آنها آسيب را با يك نقشههايى درست مىكنند؛ نمىآيند بريزند ملت