بچههايش را برد؟ اول هم از ايشان سؤال مىكردند كه چرا اينها را مىآوريد؟ لكن شهادت سيد الشهدا، كه در اسلام بسيار ناگوار بود، چون در راه عقيده و مقصد بود و عقيده را پيش برد- يعنى، همان شهادت- بساط بنى اميه را پيچيد به هم و از بين برد، تمامش كرد. و در هر موقعى كه هر چه واقع شد- خداى تبارك و تعالى حالا در اين مواقعى كه براى ما پيش آمد- خداى تبارك و تعالى يك چيزِ زيادترى نصيب ما كرد، قهراً بدون اينكه ديگر محتاج باشد به اينكه تبليغات اطرافش بشود و اينها.
شهادت شهيد بهشتى و آثار آن
شما ديديد كه صبح آن روزى كه مرحوم آقاى بهشتى و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آن طور به وضع فجيع شهيد شدند، مردم فرق كردند؛ يكدفعه تمام صحبتها برگشت. آنهايى كه فرياد [مىزدند،] همانهايى كه بهشان تزريق كرده بودند كه اين آدم چطور و كذا و كذاست و آن طور براى ايشان شعار به ضد ايشان مىدادند، يكدفعه شعارها برگشت و به نفع ايشان شد؛ يعنى، به نفع اسلام شد. حزب شما هم معرفىاش آن طورى كه در آن وقت مىكردند، همين طورها بود كه اين حزبى است كه حزب حاكم و انحصار طلب و كذا و كذا و چنان [است.] خوب، من البته تمام حزب را كه من نمىشناختم و نمىشناسم، لكن افرادى كه اين حزب را ايجاد كردند، خوب، من مىشناختم. من آقاى خامنهاى را بزرگش كردم. من آقاى هاشمى را بزرگ كردم، من آقاى بهشتى را بزرگش كردم. ديدم اينها را از اول تا آخر. بسيارى از اينها [را،] خوب، من مىشناختم كه اينها اشخاصى نيستند كه نه، انحصار طلب به آن معنايى كه آنها مىگويند، [نيستند.]
البته انحصار به اين معنا كه بايد اسلام باشد، غير اسلام نباشد؛ همه ما انحصار طلبيم و اسلام اصلًا اين طورى است. پيغمبر اسلام هم [مىگفت:] «لا اله الا اللَّه»؛ اين انحصار است ديگر؛ يعنى فقط همين، ديگر غير از اين نه. ما هم حرفمان اين است كه فقط اسلام؛ غير از اين نه. اين انحصارى كه مىگويند، اگر اين است، مسلمين همه انحصارطلبند، پيغمبرها هم همه انحصار طلب بودند، و خداى تبارك و تعالى هم انحصار طلب [است.]