يكى، كه از همه چيز بالاتر است، اينكه مقصد همه مقصد الهى بود. انگيزه اسلام بود. مىديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان، شعارهاى اسلامى بود؛ فريادهاى «اللَّه اكبر». مقصد اين بود كه آنها را مخالف اسلام مىدانستند بروند كنار. و بعد از آن ان شاء اللَّه آن مقصد حقيقى، كه آن مقدمه اين است، تحقق پيدا بكند. پس يك جهت، جهت اين بود كه همهتان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم، و شاهنشاهى و اينها را نمىخواهيم. جهت ديگرش هم، كه به تَبَع آن آمده بود؛ وحدت همه قشرها بود؛ يعنى ملت سرتاسر اين كشور بپاخاستند و با هم، مقاصد خودشان را كنار گذاشتند، مطالبى كه مال شخص بود كنار گذاشتند، و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف، و ايمان بود. ايمان به خداى تبارك و تعالى، با اين رمز شما پيروز شديد. پيروزيى كه معجزهآسا بود، نه پيروزى يك پيروزى آسانى، يك پيروزى كه بشود حساب كرد يعنى پيروزيى بود كه جز با اراده خداى تبارك و تعالى هيچ امكان تحقق نداشت. مخالفين ما و شما، دشمنهاى ملت، همه جور ابزار جنگى در دستشان بود؛ قدرت در دستشان بود. تانكها دست آنها، توپها دست آنها، مسلسلها دست آنها و نظاميها هم دست آنها. همه چيز دستشان بود. از آن طرف، پشتيبانى همه جانبه هم از آنها مىشد، امريكا، شوروى، انگلستان، همه پشتيبانى مىكردند. بلكه دولتهاى اسلامى! دولتهاى اسلامى هم پشتيبانى مىكردند. تمام ابزار جنگى كه آنها داشتند و تمام پشتيبانىهاى ابَرقدرتها و قدرتهاى بعدى، اينها همه بودند، لكن بايد بگويم خداى تبارك و تعالى همه حَرْبهها را كُند كرد؛ يعنى اينها مىتوانستند كه در يك روز با اين قوههايى كه دارند سركوب كنند ملت را؛ تهران را به خاك و خون بكشند؛ مىتوانستند؛ لكن حربههايشان كُند شد؛ يعنى خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتاد. تتمه آنها هم يك دستهشان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت؛ يك دسته ديگر هم مىترسيدند. خداوند گاهى اسلام را با همين نصرِ به رُعب، نصرت مىداده اسلام را در صدر اسلام به اينكه دشمنها را مىترساندند. از يك گروه كم، دشمنهاى داراى همه سازوبرگها مىترسيدند. اين ترس اسباب اين مىشد كه شكست مىخورند. اينها اگر نترسيده