زجر مىكرد، اعدام مىكرد و اجازه نفس كشيدن نمىداد، ملت هم با او مخالفت داشت. اگر مشكلى براى دولت پيدا مىشد، اگر ملت بر آن مشكل اضافه نمىكرد، از آن مشكل هم چيزى را كسر نمىكرد؛ معاونت نمىكرد، بلكه اگر شكست مىخورد دولت، ملت خوشحال بود. و اگر دولت يا شاه غلبه مىكرد، ملت متأثر بود.
ما ديديم و شما هم شنيديد، و من هم بعضيش را شنيدم و بعضيش را ديدم، رضا خان در اينجا حكومت كرد، حكومت جائرانه و غير قانونى، و با ملت آن كرد كه تاريخ ثبت خواهد كرد، آن روزى كه كشورهاى اجانب هجوم آوردند و كشور ما را گرفتند و همه چيز ما در معرض خطر بود، لكن من شاهد بودم كه وقتى كه رضا خان از ايران بيرون رفت و بيرونش كردند، ملت ما در عين حالى كه آن قدر ناراحت بود از آمدن اجانب، خوشحال شد. اين را يك هديه آسمانى مىدانست. من به پسر بىرُشدِ او سفارش دادم كه نكن كارى كه مثل پدرت اگر از بين بروى مردم، شادى بكنند، نشنيد و بعد وقتى كه رفت، ملت ما شاديها كردند؛ در خيابانها شاديهاى زياد كردند. اين دولتى كه با ملت خودش مخالف است.
و حالا را ملاحظه كنيد دولتى كه در مقابل ملت نايستاده است. ملت هر روز نمىترسند كه مأمورين دولت بريزند و بگيرند و ببرند و حبس كنند و آزار بدهند آنها را. الآن ملت طورى است كه اگر براى دولت مشكلى پيدا بشود، خود ملت پيشقدم مىشوند براى رفع اشكال. الآن كه دولت نمىتواند اين گرفتاريهايى كه ملت ما پيدا كرده است به واسطه رژيم سابق همه اطراف او را حل بكند، ملت ما ريختند و در همه قشرها دارند كمك مىكنند، همين امروز، قبل از آمدن آقايان، اشخاصى كه در جهاد سازندگى در خود قم مشغول فعاليت هستند، آمدند پيش من و فعاليتهايى كه خودشان كرده بودند بدون اينكه از دولت هم كمكى باشد، براى من شمردند، كه بسيار زياد بود. چه قدر ساختمان، و چه قدر درو كردن گندمها و زراعتها براى كشاورزها، و چه قدر حمام، و چه قدر بهدارى، و امثال اينها. اين ملتى كه كشور خودش را از خودش مىداند و دولت خودش را هم از خودش مىداند. وقتى كه كشور از خودش شد و دولت از خودش، نه