اين اعمال نفوذها، همه اينها دست به دست هم داده است و حالا يك مسائل بغرنج ناراحت كنندهاى به وجود آورده، اينها با تدريج بايد درست بشود. ما غفلت از آن نداريم؛ داريم هم فعاليت مىكنيم در بارهاش؛ لكن مسائلى است كه با يك روز و دو روز نمىشود. يك چيزى كه همهاش خراب است نمىشود فوراً همهاش آباد شود. اين را بتدريج، بايد پله پله رفت، پله پله كه رفت درست بكنيم. الآن در هر يك از اين دستگاهها كه برويد يك دسته مفسد است. از بقيه آن رژيم يك دسته هستند كه خودشان را وارد كردهاند و فرصت طلبانى كه خودشان را وارد كردهاند و يك دسته منحرفينى كه مىخواهند به انحراف بكشند. يك دستهاى كه با صورت حق به جانب اسلامى، بر خلاف مسير اسلام هستند.
هراس گروهكها از اسلام و روحانيت
همچو دستجات مختلفى با صورتهاى مختلف و مرام واحد، و آن اينكه نه اسلام را مىخواهند و نه روحانيت را. اين مشترك بين همهشان است. همه اين دستههاى فاسد، اينها از اين دو چيز مىترسند؛ يكى از اسلام مىترسند؛ براى اينكه اگر اسلام در يك مملكتى بيايد جاى اينها ديگر نيست. و اينها جا مىخواهند؛ با اينكه اگر گرايش به اسلام بكنند جا دارند، لكن توهّم اين را مىكنند كه اگر اسلام ... البته يك چيزهايى كه آنها مىخواهند اسلام نمىتواند به آنها بدهد. آنها يك آزادى بىبند و بار مىخواهند. آنها مىخواهند آزاد باشند كه شراب بخورند، قمار بكنند و در فحشا وارد بشوند و اينها. اينها يك چيزهايى است كه اسلام به آنها نمىدهد و اينها مىترسند. يك قشر ديگرى هم كه اينها از آن مىترسند عبارت از روحانيين است. از آنها ضربه ديدهاند، و اينها هم مىترسند از آنها. رضا خان هم از آنها مىترسيد، پسرش هم مىترسيد؛ و هميشه هم در صدد بودند كه آنها را فاسد بكنند، يا در داخل خودشان يك كارى بكنند كه فساد پيدا بشود، و ضربه بزنند و چه بكنند.
حالا تكليف من و شما چيست؟ اولش شايد خودمان. آقا! الآن تمام چشمها دوخته