و در اينجا محتاج به تكرار نيست. و اكنون شرح بعض فقرات ديگر آن را مىدهيم.
بدان كه آنچه در اين حديث شريف وارد است از نسبت تردد به حق تعالى، همين طور بعضى از امور ديگر كه در احاديث صحيحه بلكه در كتاب حكيم الهى مذكور است، از نسبت «بداء» و «امتحان» به حق تعالى، مورد انظار علما گرديده، و هر يك به حسب مسلك خود توجيه و تأويلى از آن فرمودند. چنانچه شيخ اجل بهائى، رضوان اللّه عليه، در كتاب اربعين به سه وجه توجيه نموده كه مختصرا اشاره به آن مىكنيم:
اوّل، آنكه در كلام اضمار است، يعنى، اگر جايز باشد بر من تردد.
دوم، آنكه چون مردم در مسائت كسانى كه محترم مىشمارند متردد هستند و در مسائت غير آنها متردد نيستند، جايز است كه تردد را به طريق استعاره عوض احترام ذكر كنند. و مقصود آن است كه هيچيك از مخلوقات چون مؤمن پيش من قدر و حرمت ندارد.
سوم، آنكه حق تعالى- چنانچه در حديث است- اظهار نعم و بشاراتى مىكند براى بنده مؤمن در حال احتضار كه كراهت موت را زايل كند و رغبت به دار قرار پيدا كند، پس تشبيه فرموده اين حال را به حال كسى كه اراده دارد دوست خود را متألم كند به المى كه دنبال آن فايده بزرگى است، پس آن شخص مردد شود در اينكه چگونه اين الم را به او وارد كند به طورى كه اذيتش كم شود، پس دائما اظهار مىكند مرغّبات را تا مورد قبول افتد. انتهى. [1]
در توجيه عرفانى
و اما طريقه حكما و عرفا در اين باب و امثال آن غير از اينهاست، و ما به واسطه بعيد بودن آن از افهام تفصيل در اطراف آن نمىدهيم و به ذكر مقدمات آن نمىپردازيم، و آنچه تا اندازهاى نزديك به اعتبار باشد و موافق با ذوق است ذكر مىكنيم.
بايد دانست كه جميع مراتب وجود، از غايت اوج ملكوت و نهايت ذروه جبروت تا منتهى النهايات عالم ظلمات و هيولى، مظاهر جمال و جلال حق و مراتب تجليات ربوبيّت است و هيچ موجودى را از خود استقلالى نيست و صرف تعلق و ربط و عين فقر و تدلّى به ذات مقدس حقّ على الاطلاق است، و تمام آنها على الاطلاق مسخّرات به امر حق و مطيع اوامر الهيه هستند. چنانچه اشاره به اين معنى