بين ائمه طاهرين، عليهم السلام، بعضى به بعضى رايج بوده، و هر يك از سوق عباراتشان معلوم است كه منظور خود آن بزرگواران بودهاند، چنانچه در يكى از وصيتها جناب امير المؤمنين، عليه السلام، مىفرمايد به حضرت امام حسن و امام حسين، عليهما السلام: «اين وصيت من است به شما دو نفر و ساير اهل بيتم و آن كسى كه كتاب من به او برسد.» [1] و معلوم است كه در اين وصيت حسنين، عليهما السلام، داخل بودند. و اين وصيتها كشف مىكند از شدت اهميت مطلب، و شدت علاقه آن بزرگواران بعضى به بعضى. بالجمله، نفس بودن جناب امير المؤمنين، عليه السلام، طرف وصيت، كشف از بزرگى مطلب و اهميت آن مىكند.
و ديگر آنكه با اينكه طرف حضرت امير بوده و آن جناب ممكن نبود از وصيت حضرت رسول تخطى فرمايد و فتور و سستى نمايد، با اين وصف، با اين تأكيدات اكيده مطلب را ادا فرموده.
و ديگر آنكه پس از آنكه فرمود: «وصيت مىكنم تو را»، براى جلب نظر آن سرور به اهميت وصيتها فرمود: «حفظ [كن] آنها را از من.» و پس از آن، براى آنكه علاقه داشت كه حضرت اين مهمات را اتيان كند، دعا كرد كه «خداوندا، او را اعانت فرما.» و ديگر تأكيداتى كه در هر يك از جملهها على حده ذكر فرموده، از قبيل «نون» تأكيد، و تكرار، و غير آن كه محتاج به ذكر نيست.
پس، معلوم شد كه اين مطالب از مهمات است. و البته معلوم است كه در هيچيك از اين امور براى خود آن بزرگوار نفعى متصور نيست، بلكه مقصود نفع رساندن به طرف بوده. و جناب امير، عليه السلام، گرچه طرف مخاطبه است اصالة، ولى چون تكاليف عمومى مشترك است، بايد حتى الامكان جدّيت كنيم كه وصيتهاى جناب رسول زمين نماند. و بايد بدانيم كه شدت علاقه جناب رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، به حضرت امير، عليه السلام، اقتضا مىكند كه نفع اين مطالب خيلى زياد باشد و اهميت آنها بسيار باشد كه به اين طرز بيان فرموده است و اللّه العالم.
فصل در مفاسد دروغ است
يكى از وصاياى جناب رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، ملازمت با راستى و
[1] اوصيكما و جميع ولدى و أهلى و من بلغه كتابى ... نهج البلاغه «نامه» 47.