خداوند خشم دارد ديدار او را.» شرح أصلحك اللّه دعاى خير است. و در دعا لازم نيست كه طرف فاقد مضمون آن باشد، بلكه آن متعارف است گرچه مضمون حاصل باشد. پس دعاى به حضرت صادق، عليه السلام، به صلاح و سداد، خارج از ميزان تعارف نيست، چنانچه «غفر اللّه لك» و «عفا اللّه عنك» نيز نسبت به آن ذوات مقدسه صحيح است. و بعضى آيه شريفه: لِيَغْفِرَ لَكَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» [1] را محمول به همين نمودند و گفتهاند در قوّه آن است كه بفرمايد: غفر اللّه لك. [2] و لازم نيست حصول مضمون ملحوظ باشد. گرچه اين در آيه شريفه بعيد است. و ما در شرح يكى از احاديث سابقه بيان آن را كرديم. [1] ولى اصل اين مطلب كه در اين انشائات حصول مضمون به حسب واقع غالبا ملحوظ نيست صحيح است.
لقاء، به فتح لام و كسر آن، مصدر «لقى» بر وزن «رضى» مىباشد، چنانچه لقاءة و لقاية و لقيّا و لقيانا و لقيانة، به كسر لام، همه، و لقيّا و لقىّ و لقيانا و لقية و لقيانة به ضمّ، لام، همه، مصدر آن هستند، و به معنى رؤيت و ديدارند. و پس از اين بيان معنى «لقاء اللّه» مىآيد به مقدار تناسب اين اوراق.
و أبغض از باب «افعال» است. و «بغض»- چون كرم و نصر و فرح- بغاضة، فهو بغيض، ضد حبّ است، و «بغضة و بغضاء» شدت آن است. بالجمله، حبّ و بغض از صفات نفسانيه است متقابل با هم. و حقيقت آنها وجدانا واضح است، چون ساير وجدانيات و صفات نفسانيه كه حقايق ذاتياتشان واضحتر است از شرح مفهوم آنها. و بيان آنكه نسبت حبّ و بغض به ذات مقدس حق با چه اعتبار صحيح است بيايد ان شاء اللّه.
قوله: إنّا لنكره الموت چون راوى موت را ملازم با لقاء اللّه تصور كرد، يا مقصودش از لقاء اللّه نفس موت [بود]، از اين جهت كراهت از موت را كراهت لقاء اللّه تصور كرد و اين سؤال را كرد. و حضرت جواب داد كه مطلق كراهت ميزان نيست، بلكه وقت مردن كه مشاهده آثار ملكوت و عوالم ديگر مىشود ميزان است.
قوله: ليس ذلك حيث تذهب اين جمله تعبير مطابق با خود در فارسى ندارد، بلكه تعبير فارسى در اين مقام اين است كه گمانم رفت. يا گمان كردم. يا ذهنم رفت. و غير آن. و مقصود از اين تعبير عربى هم ذهاب وهم است. و در عربى اين طور تعبير بسيار است. بلكه تعبير متعارف «ذهاب» و مشتقات آن، ذهاب
[1] «تا خداوند از گناهان گذشته و آيندهات در گذرد.» (فتح- 2).
[2] مجمع البيان، ج 9، ص 169، طبرسى نيز اين قول را ضعيف دانسته است. بحار الأنوار، ج 68، ص 25، «كتاب ايمان و كفر»، «باب شكر»، ذيل حديث 3.