قلبه.» انتهى [1]. و اين تفسير به لازم اعمّ است، بلكه معنى آن اظهار تلطّف و تودّد است مخلوط به تخضّع، با آنكه در قلب چنين نيست.
قوله: لحلوائهم مجلسى فرمايد در بعضى نسخهها با «نون» وارد است، [1] در اين صورت (به ضمّ «حاء» مهمله و سكون «لام») به معنى اجرت دلال و كاهن، و آنچه از قبيل رشوه مىدهند [مىباشد]. و مراد آن است كه اغنيا به او مىدهند در قبال كارهايى كه نسبت به آنان مىكنند و دين فروشيهايى كه مىنمايند.
و «الحطم» يعنى شكستن. مجلسى گويد «حطم» شكستن مؤدّى به فساد است. [2] قوله: خبره محتمل است به ضمّ «خاء» معجمه و سكون «باء» به معنى خبرت و بصيرت باشد. و محتمل است به فتح «خاء» و «باء» باشد. و به مناسبت نسبت فعل به او اوّلى انسب است، گرچه دومى نيز خالى از وجه نيست.
و «الكأبة» به تحريك و مدّ و تسكين، بدى حال و انكسار است از شدت همّ و حزن.
قوله: تحنّك في برنسه يعنى قرار داد تحت الحنك را در برنسش. و «برنس» كلاه بلندى است كه اهل عبادت در صدر اسلام آن را بر سر مىنهادند، چنانچه جوهرى در صحاح اللّغة گويد. و محقق مجلسى فرمايد: «اين فقره ايماء دارد به استحباب تحنّك در نماز.» [3] و در اين استفاده نظر است. زيرا كه تحنّك در لباسى كه اهل عبادت مىپوشيدند دلالت كند بر استحباب تحنّك مطلقا، نه وقت نماز بالخصوص. بلى، اگر «برنس» لباس مخصوص نماز بود صحيح بود اين استفاده.
و «الحندس»، به «حاء» مهمله مكسوره و «نون» ساكنه و «دال» مهمله مكسوره، شب شديد الظّلمة است، چنانچه جوهرى گويد. و اضافه آن به ضمير بيانيه است، و في حندسه بدل «ليل» است، و محتمل است قريبا كه «حندس» در اين مقام ظلمت شب باشد بنابر تجريد.
قوله: فشدّ اللّه أركانه، «شدّ» به معنى قوّت و احكام است. يقال: شدّ عضده أى قوّاه. «ركن» به معنى آن چيزى است كه قوام و قيام شىء بر آن است. قال الجوهرىّ: «ركن الشّيء، جانبه الأقوى.»
[1] «رجل ملق» يعنى كسى كه به زبان چيزى را گويد كه در دلش نيست.»
______________________________
[1] مرآة العقول، ج 1، ص 161، «كتاب فضل العلم»، «باب نوادر»، حديث 5.
[2] مرآة العقول، ج 1، ص 161، «كتاب فضل العلم»، «باب نوادر»، حديث 5.
[3] مرآة العقول، ج 1، ص 161، «كتاب فضل العلم»، «باب نوادر»، حديث 5.