مىشوند. و شايد مقتضاى كرامت حق جلّ جلاله دومى باشد كه انسان تائب پيش احدى سر افكنده نباشد و خجلتزدگى نداشته باشد. و اللّه العالم.
فصل در تفسير توبه نصوح
بدان كه در تفسير توبه «نصوح» اختلافاتى است، كه ذكر آن مجملا در اين مقام مناسب است. و ما در اينجا اكتفا مىنماييم به ترجمه كلام محقق جليل، شيخ بهائى، قدّس اللّه نفسه.
محدّث خبير، مجلسى، رحمه اللّه نقل مىفرمايد كه شيخ بهائى فرموده است [1] كه «همانا ذكر كردهاند مفسرين در معنى توبه «نصوح» وجوهى. يكى آنكه مراد توبهاى است كه نصيحت كند مردم را، يعنى، دعوت كند مردم را كه بياورند مثل آن را براى ظاهر شدن آثار جميله آن در صاحبش. يا آنكه نصيحت [كند] صاحبش را تا از جاى بكند گناهان را، و ديگر عود نكند به سوى آنها هيچگاه.
و ديگر آنكه «نصوح» توبهاى است كه خالص باشد براى خداوند، چنانچه عسل خالص از شمع را عسل «نصوح» گويند. و خلوص آن است كه پشيمان شود از گناهان براى زشتى آنها، يا براى آنكه خلاف رضاى خداى تعالى هستند، نه براى ترس از آتش.
جناب محقق طوسى در تجريد حكم فرموده است [2] به اينكه پشيمانى از گناهان براى ترس از آتش توبه نيست.
و ديگر آنكه نصوح از «نصاحة» است، و آن خياطت است. زيرا كه توبه مىدوزد از دين آنچه را گناهان پاره كرده است. يا آنكه جمع مىكند ميانه تائب و اولياى خدا و احبّاى او، چنانكه خياطت جمع مىكند ما بين پارچههاى لباس.
و ديگر آنكه نصوح وصف از براى تائب است، و اسناد آن به سوى توبه از قبيل اسناد مجازى است. يعنى توبه نصوح توبهاى است كه نصيحت مىكنند صاحبان آن خود را به اينكه به جاى آورند آن را به كامل [ترين] طورى كه سزاوار است توبه را بدان نحو آورند تا آنكه آثار گناهان را از قلوب پاك كند بكلى. و آن به اين است كه آب كنند نفوس را به حسرتها و محو كنند ظلمات بديها را به نور خوبيها.»
[1] اربعين، شيخ بهائى، ص 332، حديث 38. مرآة العقول، ج 11، ص 295، «كتاب ايمان و كفر»، «باب توبه»، حديث 1.
[2] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد. ص 264، «مقصد ششم. فى وجوب توبة».