مبدأ و منتهاى كثرت، وحدت است و خال، اشارت بدان است كه در اصطلاح اهل معرفت، همان نقطه وحدت است.
خانقاه
آنجا كه صوفيان در آيند و ذكر گويند، به جهر و فرياد. و چون آنچه كنند ظاهر است، اهل معرفت پيوسته به دانان تاختهاند.
خرقه
در لغت به معنى جامه ضخيم، كهنه و چند تكّه است كه اهل فقر پوشند.
خضر
از بندگان برگزيده خداى تعالى، كه بعضى وى را از پيامبران بنى اسرائيل و برخى بندهاى از بندگان شايسته خدا دانستهاند. به فرموده قرآن كريم (كهف/ 65) موسى- عليه السّلام- به امر خدا نزد خضر رفت تا از او علم بياموزد. البتّه در كتاب الهى، نام وى نيامده است.
در اصطلاح عرفا، نيز پير طريقتى است كه زنده جاويد است و سالك را به آب حيات- كه در ظلمت جاى دارد- ارشاد مىكند.
خفّاش
جانورى پستاندار مثل موش كه مىتواند پرواز كند. مجازا اشاره به كسانى است كه از دريافت حقايق- هرچند روشن- قاصرند.
خلوت
در لغت، جاى خالى از غير و نيز تنهايى معنى مىدهد و در اصطلاح، آن است كه فرد با خداى تعالى خلوت كند و جز ياد او غيرى را به دل راه ندهد. در شريعت اسلام، به خلاف ديگر آيينها، در امورى چون خلوت گزيدن، افراط و تفريط راه ندارد.
خم
در لغت ظرفى است كه در آن شراب يا سركه ريزند و از جنس سفال است؛ در اصطلاح اهل ذوق، كنايه از بدايت سلوك است كه سالك چون خم در جوشوخروش است.
خمّار
در لغت به معنى مىفروش است و در اصطلاح، پير كامل و مرشد واصل را گويند.
خمخانه
محلّ نگاهدارى خمرههاى شراب؛ ادباى عارف، عالم تجليّات ظاهر را در قلب، و جايگاه استقرار عشق و غلبات آن را خمخانه