محض اطاعت امر و به واسطه اذن حق تعالى به توصيف و عبادت بداند، و الّا خود را جسارت آن نبود كه در محضر ربوبيّت مثل او عبد ضعيفى كه در حقيقت لا شيء و آنچه دارد نيز از خود معبود عظيم الشأن است لاف از توصيف و تعظيم او زند. جايى كه مثل علىّ بن الحسين با آن لسان ولايتمآبى شيرين، كه لسان اللّه است، عرض كند: ا فبلسانى هذا الكالّ اشكرك،[558] از پشه لاغرى چه خيزد.[559] پس، چون عبد سالك خواهد وارد منزل خطرناك ركوع شود، بايد خود را مهيّاى آن مقام كند، و با دست خود توصيف و تعظيم و عبادت و سلوك خود را پشت سر اندازد و دستها را تا حذاى گوش بلند كند و كفهاى خالى خود را روبهقبله كند و صفر اليد و تهى دست با قلب پر از خوف و رجاء، خوف از تقصير و قصور به قيام به مقام عبوديّت و رجاء واثق به مقام مقدّس حق كه او را تشريف داده و به چنين مقاماتى كه از خلّص اولياء و كمّل احبّاء است بار داده، وارد منزل ركوع شود. و شايد كه بلند نمودن دست به اين كيفيت، ترك مقام قيام و ترك وقوف به آن حد باشد، و اشاره به بر نداشتن زاد از منزل قيام باشد، و تكبير اشاره به تعظيم و تكبير باشد از توصيفاتى كه در منزل قيام نموده. و نزد اهل معرفت چون ركوع منزل توحيد صفات است، تكبير ركوع تكبير از اين توحيد، و رفع يد اشاره به رفض صفات خلق است.
فصل دوم در آداب انحناء ركوعى است
بدان كه عمده احوال صلاة سه حال است، كه ساير اعمال و افعال
[558] -« آيا با اين زبان درمانده از سخن تو را شكر بگذارم.» مصباح المتهجّد، ص 534، از دعاى« ابو حمزه»