حق تعالى بيشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در اين مقام مبادى حيرت و هيمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود، و در اين مقام به اله النّاس پناه برد. و چون از اين مقام ترقّى كند و ذات بىمرآت شئون نصب العين شود و به عبارت ديگر به مقام سرّ رسد، اعوذ بك منك[348] مناسب با او است. و در اين مقامات تفصيلى است كه مناسب اين مقاله نيست.
و بدان كه استعاذه باسم اللّه به واسطه جامعيّت مناسب با همه مقامات است، و آن در حقيقت استعاذه مطلقه است و ديگر استعاذهها مقيّده است.
ركن چهارم در «مستعاذ له» است،
يعنى غايت استعاذه. بدان كه آنچه مطلوب بالذّات است براى انسان مستعيذ، از سنخ كمال و سعادت و خير است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالكان بسيار متفاوت است. چنانچه سالك تا در بيت نفس و حجاب طبيعت است، غايت سيرش حصول كمالات نفسانيّه و سعادات طبيعيّه خسيسه است، و اين در مبادى سلوك است. و چون از بيت نفس خارج شد و از مقامات روحانيّه و كمالات ذوقى نمود، مقصدش عالىتر و مقصودش كاملتر مىشود، و به مقامات نفسانيّه پشت پا زند، و قبله مقصودش حصول كمالات قلبيّه و سعادات باطنيّه شود. و چون از اين مقام نيز عنان سير را برتافت و به سر منزل سرّ روحى رسيد، مبادى تجلّيات الهيّه در باطن او بروز كند، و لسان باطنش در اول امر وجّهت وجهي لوجه اللّه، و پس از آن وجّهت وجهي لاسماء اللّه أو للّه، و پس از آن وجّهت وجهي له شود. و شايد وجّهت وجهي لِلّذى فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارض[349] راجع به مقام اول باشد به مناسبت فاطريّت.
بالجمله، سالك در هر مقامى غايت حقيقى او حصول كمال و سعادت است بالذّات. و چون با سعادت و كمالات در هر مقامى شيطانى قرين و دامى از دامهاى او مانع از حصول است، ناچار سالك به حق تعالى پناه برد از آن