responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 89

عرفان و تصوّف در انديشه استاد مطهري (1)

کد مطلب: ٦٣٧٣ تاریخ انتشار: ١١ شهریور ١٣٨٧ تعداد بازدید: 8190 مقالات » عمومي عرفان و تصوّف در انديشه استاد مطهري (1)



مطالب شامل : مقدمه، علل پيدايش تفرّقات و تفرّعات در اسلام، فرقههء ناجيه، پيدايش شاخه‌هاي علوم اسلامي، عرفان و تصوّف، تفاوت نگرش فقهي و عرفاني ، نظريه‌ها درباره عرفان و تصوّف



بنام خدا


مقدمه


با مطالعه در تاريخ اسلام و بررسي فرازها و فرودها و پيچيدگيهايي آن از جوانب مختلف، به اين حقيقت خواهيم رسيد كه يكي از مهمترين علل برداشتهاي متفاوت از دين و آموزه‌هاي ديني، تفاوت غير قابل انكار در سطح درك افراد و تفاوت در نوع نگرش آنها نسبت به معارف و مفاهيم دين مبين اسلام بوده است؛ بطوري كه در حديثي از حضرت امام محمّد باقر عليه السلام مروي است كه آن حضرت در خصوص تفاوت سطح ادراك جناب ابوذر غفاري و جناب سلمان فارسي كه هر دو از برجستگان صحابههء حضرت ختمي مرتبت صلّي الله عليه و آله بوده‌اند، فرمود: «وَ اللهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخي رَسُولُ الله صَلَّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَيْنَهُمَا؛ فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟»[1] يعني «به خدا قسم اگر ابوذر مي‌دانست كه در قلب سلمان [از معارف و اعتقادات] چه هست، هرآينه او را به قتل مي‌رساند، در حالي‌كه رسول الله صلي الله عليه وآلهبين آنها پيمان برادري برقرار كرده بود؛ پس در مورد ساير خلق چه مي‌انديشيد؟».


با يك نظر كلي به موضوع ، مي‌توان اختلاف ميان مسلمانان را كه باعث تفرّقات و تفرّعات مختلفي شده است، يا ناشي از سطوح درك و ايماني آنها در موضوعي مشترك كه هر دو طرف نسبت به كليات آن با يكديگر متّفق هستند، دانست، و يا ناشي از عدم اتّفاق نظر كلّي در مفاهيم كلّي و زيربناهايي اعتقادي فرض كرد.


تاريخ نشان مي‌دهد در زمان حيات پيامبر گرامي اسلام اختلافاتي در فهم پاره‌اي مسائل ميان مسلمانان رخ مي‌داد، ولي وجود رسول خدا صلي الله عليه و آله مانع از تفرّق مسلمانان مي‌شد ولي پس از رحلت آن حضرت، بزرگترين اختلاف ميان امّت دربارههء مسألههء امامت و جانشيني حضرت پديد آمد، اختلافي كه درباره هيچ قاعده و اصل ديني، همانند آن واقع نشده است كه البته منشأ آن، نه اختلاف در سطح درك افراد، بلكه ناديده گرفتن مغرضانههء كلام رسول خدا و آيات قرآن و سفارش اكيد آن حضرت درباره امامت و وصايت حضرت امير مؤمنان علي و اولاد معصومين آن حضرت عليهم السلام و به طمع رسيدن به امارت و كسب قدرت و سلطه بوده است.


علل پيدايش تفرّقات و تفرّعات در اسلام


بطور كلي مي‌توان عوامل پيدايش فرقه‌ها و مكاتب و جريانات فكري را در دو گروه كلّي «برون ديني» و «درون ديني» تقسيم كرد، مقصود از عوامل برون ديني، مسائلي است كه مستقيماً به اصل دين باز نگشته و مربوط به تأثيراتي است كه سرچشمههء آنها خارج از منابع اصلي اسلام، يعني قرآن و عترت، مي‌باشد كه از آن جمله مي‌توانيم به عواملي مانند: شرايط اجتماعي، اهداف سياسي، شرايط اقتصادي، پيوند با ديگر ملتها و تأثير انديشه‌هاي غير اسلامي، تعصّبهاي كور قبيله‌اي و گرايش‌هاي حزبي، منع از تدوين حديث پيامبر صلي الله عليه و آله و نشر آن، آزادي احبار و رهبان در نشر اساطير عهدين، برخورد مسلمانان با ملتهاي متمدن كه براي خود كلام مستقل و عقائد ديگري داشتند و تفاوت در سرشت انسانها، انگيزه‌ها، اهداف، تمايلات و بطور كلي تفاوت در عوامل انساني اشاره كنيم كه عامل آخر يعني تفاوت در سرشت انسانها، همانگونه كه در ابتداي بحث اشاره شد، از جمله مهمترين علل برداشتهاي متفاوت از دين مي‌باشد. و اما مقصود از عوامل درون ديني، كه بخش عمده اختلاف بين مذاهب و فرقه‌ها ناشي از آن بوده است، چيزي نيست به جز اختلاف آراء در تفسير مفاهيم و متون ديني و چگونگي تفسير آن، بدفهمي و كج‌انديشي در تفسير حقايق ديني، اجتهاد در برابر نص، كه در طول زمان و به تدريج با طرح پرسشهايي درباره چگونگي و چرايي آنچه در متون ديني آمده است، و به حسب اختلاف در سطح درك مسلمانان، پيدا شد و برخي تلاشهايي كه براي سازگاري آموزه‌هاي ديني با دستاوردهاي خرد بشري انجام شد، موجب رشد آن گرديد. علاوه بر موارد مذكور، وجود «محكمات و متشابهات»[2]، «ناسخ و منسوخ»[3]، «عامّ و خاصّ» و در آيات قرآن و احاديث، بعنوان درونمايه‌هاي اصلي تفكّرات و جهانبيني فِرَق مختلف اسلامي، و نحوه برخورد با اين منابع توسط افراد مختلف با نگرشهاي متفاوت، باعث ايجاد فرقه‌ها و مكاتب مختلف فقهي و كلامي و فلسفي و ... شده است.[4] بزرگترين تفرق در اسلام پس از رحلت حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآلهرخ داد كه امّت اسلامي به دو دسته تقسيم شد، يك دسته با استناد به آيات قرآن و احاديث پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم معتقد بودند كه خليفه پيامبر و امام مسلمين از جانب خداوند تعيين شده و او امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه‌السلام است. و آنها را به نام «شيعه» مي‌شناسيم و و دسته دوم، به دلايلي كه قبلاً ذكر شد، آيات و احاديث مربوط به امامت را ناديده گرفته، راه تعيين خليفه پيامبر و امام مسلمين را انتخاب و بيعت مردم دانستند! و آنها را به نام «سنّي» يا «فرقه عامّه» مي‌شناسيم.


فرقه ناجيه


پس از ذكر اين مقدمه كوتاه و اينكه دانستيم به علل مختلف فرقه‌هاي مختلف در طول زمان در اسلام بوجود آمده است، با ذكر حديث معروف به «هفتاد و سه ملّت»، به بيان مختصر اعتقاد شيعه در خصوص فرقههء ناجيه مي‌پردازيم: در كتاب خصال شيخ صدوق، پس از ذكر سلسلههء روات حديث از قول حضرت رسول اكرم صلي الله عليه و آله آمده است: «إِنَّ أُمَّةَ مُوسَي ع افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَي إِحْدَي وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَي ع بَعْدَهُ عَلَي اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَي وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفَرَّقُ بَعْدِي عَلَي ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّار»[5]


يعني حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآلهفرمود: «امّت موسي عليه السلام بعد از او، هفتاد و يك فرقه شدند كه يك فرقه از آنها نجات يافته و هفتاد فرقه دوزخي هستند، و امّت عيسي عليه السلام بعد از او، هفتاد و دو فرقه شدند كه يك فرقه نجات يافته و هفتاد و يك فرقه دوزخي هستند و همانا امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه تبديل خواهد شد كه يك فرقه از آن اهل نجات و هفتاد و دو فرقه ديگر دوزخي‌اند.»


و اما اعتقاد شيعيان در خصوص فرقههء ناجيه، به قرائن قطعيّه نصّ آيات قرآن نظير «آيههء اكمال دين»[6]، «آيه تطهير»[7]، «آيه مودّت»[8]، «آيه انما وليكم الله»[9] و... و همچنين احاديث و رواياتي مانند «حديث ثقلين»[10]، «حديث سفينه»[11]، «حديث غدير»[12] و ... و نيز شواهد قطعي تاريخ اسلام، اينست كه :فرقه ناجيه نيستند به جز پيروان و شيعيان و متمسّكين و معتقدين به ولايت حضرت امير مؤمنان علي عليه السلام و اولاد معصومين آن حضرت عليهم السلام، كه سعادت دنيا و عقبيٰ، در سايههء فقط و فقط در سايههء پيروي از آن حضرات محقّق مي‌گردد.[13]كه البته اعتقاد علماي شيعه بر اين است كه فرقههء ناجيه، طيف وسيعي از مؤمنين را در سطوح مختلف ايماني در برمي‌گيرد، و هر كس بنا به ظرفيت و استعدادي كه خدا در وجودش به وديعه گذاشته است، به تكاليفي كه بر او واجب است، عمل نمايد، صرفنظر از اينكه در چه شغلي يا چه سِنّي يا چه كِسوت و مقامي باشد، در زمرههء فرقههء ناجيه خواهد بود؛ و طبعاً از يك فرد عامي نمي‌توان انتظار داشت كه اعتقاد و عملش در مسائل ديني، مانند يك طلبههء علوم ديني باشد، و از يك طلبههء در ابتداي راه، نمي‌توان انتظار داشت كه همانند يك عالم ربّاني كه سالها به تهذيب و تزكيه نفس پرداخته است، بينديشد؛ بنابراين فرقه ناجيه ممكن است در هر طبقه‌اي از افراد و با هر سطح آگاهي و نگرشهاي مختلف و متفاوت به مباحث و اعتقادات ديني وجود داشته باشد؛ پس عوام مردم، فقها، فلاسفه، متكلّمين،حُكما و عُرفا و متصوّفههء معتقد و ملتزم به شيعههء اثني عشري با تعاريف و تفاصيلي كه در كتب بزرگان از متقدمين و متأخرين همچون شيخ طوسي،[14] شيخ مفيد،[15] و شيخ صدوق[16] و علامههء حلّي[17] مذكور است، با وجود اختلاف در سطوح ايماني و درك از مفاهيم ديني و تفاوت در نوع و زاويه نگرش به مسائل ديني، در طيف فرقههء ناجيه قرار مي‌گيرند.




پيدايش شاخه‌هاي علوم اسلامي


در خصوص ظهور مكاتب و تفرّعات مختلف فكري شيعيان بايد دانست كه شكل‌گيري و ظهور جريانات فكري مانند: جريان فكري اخباري‌گري در ميان فقهاي حوزههء شيعي قم بعنوان بزرگترين و مهمترين مجمع مذهبي شيعه، در اوايل قرن چهارم[18]، و افول اين تفكّر با پيدايش مكتب كلامي اماميّه و عقلگرايي ديني و در حوزه بغداد در همان عصر، و پيدايش جريان فكري اصولي، جريان فلسفي و جريان تصوّف و عرفان، و گاهي اثرات متقابل اين جريانات بر يكديگر، مانند آميختگي علم كلام شيعي با فلسفه ابن سينا، اشراق سهروردي و اثرات متقابل جريان فلسفي_كلامي با عرفان و تصوّف، از همان قرون اوليّه پس از ظهور اسلام به وجود آمده و در طول زمان دستخوش تغييرات و تطورات زيادي گشته است، ولي آنچه مسلّم است، اين است كه منابع اصلي و اوّلي استدلالي تمامي اين مكاتب و گروه‌ها، و مايه‌هاي اصلي و منشأ آن قرآن و حديث بوده است، هرچند همانطور كه ذكر شد، نمي‌توان تأثيرگذاري ساير موارد برون ديني را منتفي دانست؛ ولي مي‌توان مدّعي بود كه علّت اصلي پيدايش اين تفرّعات و علوم مختلف اسلامي، نوع نگرش و عمق متفاوت درك پيروان آنها از مسائل و نوع و زاويه نگرش آنها به جنبه‌هاي مختلف كلام الله مجيد و احاديث مأثور از حضرت ختمي مرتبت و حضرات ائمّههء معصومين در وهلههء اوّل و توجه به ساير منابع پس از آن بوده است؛ و امّا مخالفت و تعارضات پيروان و طرفداران اين جريانهاي فكري با يكديگر و بحثها و بررسيها و نقدها، همواره و در طول تاريخ اسلام وجود داشته و مسألههء جديدي نيست. انديشمندان و متخصصان در علوم مختلف اسلامي مانند فقه، اصول، فلسفه اسلامي، كلام، عرفان و تصوّف، اخلاق و ... همواره بحثها و نقدهايي را از ديدگاه‌هاي خود در موارد مشترك اعتقادي نسبت به ديگر مكاتب و جريانات فكري داشته و دارند.


در عصر حاضر و پس از اتمام دوران ننگ آميز دين ستيزي پهلوي اوّل و دوّم، و با پيروزي انقلاب شكوه‌مند اسلامي و فراهم آمدن بستر مناسب براي انديشمندان اسلامي در علوم مختلف اسلامي، بحث و بررسي در حوزه‌هاي مختلف تفكر و انديشههء ديني در عرصههء حوزه‌هاي علميّه و دانشگاه‌ها و به جهت بررسي جوانب مختلف و تعارضات موجود بين پيروان و طرفداران مكاتب مختلف فكري و عمدتاً در فضايي علمي و به دور از تعصّبات، وجود داشته است؛ و متخصصين و صاحبنظران هر گروه به اظهار نظر در مورد زوايا و جوانب مختلف عرصههء تخصصي خود مي‌پردازند و آراء خود را عرضه مي‌نمايند كه بسيار پسنديده است و با پيشرفت فناوري اطلاعات در سطح جهان، قابليت عرضه عمومي اين اظهار نظرها و دسترسي ايشان به اين آراء امكان پذير شده است، ولي هر از گاهي، افراد غير متخصّص و ناشناس نيز در اين ميان پيدا مي‌شوند كه با انگيزه‌هاي گوناگون و بدون مطالعه و تحقيق، در حوزه‌اي كه برداشت و درك صحيحي از مفاهيم آن نداشته، وارد مي‌شوند به زعم خود به تحليل و اظهار نظر در مورد آن مي‌پردازند و به حكم قاعده «خالِفْ، تُعْرَف» و از آنجايي كه طرح مباحث اختلافي همواره باعث مطرح شدن اين افراد در ميان عوام مردم و نه انديشمندان مطّلع مي‌شود، براي آنها بسيار لذّت بخش است كه با اظهار نظرهاي غير متخصّصانه به اين اختلافات دامن بزنند.


عرفان و تصوّف[19]


يكي از علومي كه در دامن فرهنگ اسلامي زاده شد و رشد يافت و تكامل پيدا كرد علم عرفان است. درباره عرفان از دو جنبه مي‌توان بحث و تحقيق كرد: يكي از جنبه اجتماعي، و ديگر از جنبه فرهنگي. عرفا با ساير طبقات فرهنگي اسلامي از قبيل مفسرين، محدثين، فقهاء، متكلمين، فلاسفه، ادبا، شعرا، يك تفاوت مهم دارند و آن اينكه علاوه بر اينكه يك طبقه فرهنگي هستند و علمي به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگي در ميان آنها ظهور كردند و كتب مهمي تاليف كردند، يك فرقه اجتماعي در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتي مخصوص به خود، برخلاف ساير طبقات فرهنگي از قبيل فقهاء و حكماء و غيرهم كه صرفا طبقه فرهنگي هستند و يك فرقه مجزا از ديگران به شمار نمي‌روند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگي ياد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعي شان ياد شوند غالبا با عنوان «متصوّفه‌» ياد مي‌شوند. عرفا و متصوّفه هر چند يك انشعاب مذهبي در اسلام تلقي نمي‌شوند و خود نيز مدعي چنين انشعابي نيستند و در همه فرق و مذاهب اسلامي حضور دارند، در عين حال يك گروه وابسته و به هم پيوسته اجتماعي هستند. يك سلسله افكار و انديشه ها و حتي آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشيدنها و احيانا آرايش سر و صورت و سكونت در خانقاهها و غيره، به آنها به عنوان يك فرقه مخصوص مذهبي و اجتماعي رنگ مخصوص داده و مي‌دهد. و البته همواره، خصوصاً در ميان شيعه، عرفائي بوده و هستند كه هيچ امتياز ظاهري با ديگران ندارند و در عين حال عميقاً اهل سير و سلوك عرفاني مي‌باشند. و در حقيقت عرفاي حقيقي اين طبقه‌اند، نه گروههايي كه صدها آداب از خود اختراع كرده و بدعتها ايجاد كرده‌اند.


استاد شهيد علامه مرتضيٰ مطهري، در خصوص نسبتي كه بين معارف عرضه شده توسط عرفا و آنچه كه توسط علماي علم ظاهر شريعت بيان مي‌گردد و اصطكاكي كه گاهي بين اين دو نگرش وجود دارد، مي‌گويد: « عرفاي اسلامي هرگز مدّعي نيستند كه سخني ماوراء اسلام دارند، و از چنين نسبتي سخت تبرّي مي‌جويند، برعكس، آنها مدّعي هستند كه حقايق اسلامي را بهتر از ديگران كشف كرده‌اند و مسلمان واقعي آنها مي‌باشند.»[20]





تفاوت نگرش فقهي و عرفاني


فقه و عرفان بعنوان دو شاخه مهم علوم اسلامي تلقّي شده و پيروان و طرفداران اين دو شاخه علوم اسلامي همواره اختلاف نظرهايي با يكديگر داشته‌اند كه منشأ آن نوع نگرش آنها در معارف و مفاهيم اسلامي بوده است.


يكي از موارد اختلاف مهم ميان عرفا و غيرعرفا، خصوصا فقهاء نظريه خاص عرفا درباره شريعت و طريقت و حقيقت است؛ عرفا و فقها متفق القول‌اند كه شريعت، يعني مقرّرات و احكام اسلامي مبتني بر يك سلسلههء حقايق و مصالح است. فقهاء معمولا اين مصالح را به اموري تفسير مي‌كنند كه انسان را به سعادت، يعني حدّ اعلاي ممكن استفاده از مواهب مادّي و معنوي مي‌رساند ولي عرفا معتقدند كه همههء راهها به خدا منتهي مي‌شود و همههء مصالح و حقايق از نوع شرائط و امكانات و وسائل و موجباتي است كه انسان را به سوي خدا سوق مي‌دهد. فقها همين قدر مي‌گويند: در زير پرده شريعت (احكام و مقررات) يك سلسلههء مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزلههء علل و روح شريعت به شمار مي‌روند. تنها وسيله نيل به آن مصالح عمل به شريعت است. امّا عُرفا معتقدند كه مصالح و حقايقي كه در تشريع احكام نهفته است از نوع منازل و مراحلي است كه انسان را به مقام قُرب الهي و وصول به حقيقت‌سوق مي‌دهد.


عرفا معتقدند كه باطن شريعت «راه‌» است و آن را «طريقت‌» مي‌خوانند، و پايان اين راه «حقيقت‌» است‌ يعني توحيد به معنيي كه قبلاً به آن اشاره شد كه پس از فناء عارف از خود و انانيّت‌خود دست مي‌دهد. اين است كه عارف به سه چيز معتقد است: «شريعت، طريقت، حقيقت»[21]؛ او معتقد است كه شريعت وسيله يا پوسته‌اي است براي طريقت، و طريقت پوسته يا وسيله‌اي براي حقيقت.


عرفا معتقدند كه همانگونه كه انسان واقعاً سه بخش مجزا نيست، يعني بدن و نفس و عقل از يكديگر مجزّا نيستند، بلكه در عين اختلاف با يكديگر متّحدند و نسبت آنان با يكديگر نسبت ظاهر و باطن است، «شريعت و طريقت و حقيقت» نيز اين چنين‌اند، يعني يكي ظاهر است و ديگري باطن و سوّمي باطنِ باطن؛ با اين تفاوت كه عرفا مراتب وجود انسان را بيش از سه مرتبه و سه مرحله مي‌دانند، يعني به مراحل و مراتبي ماوراء عقل نيز معتقدند.


از نظر فقها، معارف اسلامي در سه بخش خلاصه مي‌شود: اصول عقائد، اخلاق و احكام شرعي؛ و اما اصول عقايد: كه «علم كلام» عهده‌دار آن است و در مسائل مربوط به اصول عقايد لازم است انسان از راه عقل، ايمان و اعتقاد تزلزل ناپذير داشته باشد؛ در بخش اخلاق: دستورهايي بيان شده است كه وظيفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقي بيان مي‌كند و «علم اخلاق» عهده‌دار بيان آن است و نهايتاً بخش احكام: كه مربوط به اعمال ورفتار خارجي انسان است و «فقه» عهده دار آن است.اين سه بخش از يكديگر مجزا هستند: بخش عقائد مربوط است به عقل و فكر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملكات و عادات نفساني، بخش احكام مربوط است به اعضاء و جوارح.


عرفا نيز به اين اصول سه‌گانه معتقدند با اين تفاوت كه: عُرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهني و عقلي را كافي نمي‌دانند، آنها مي‌گويند: به آنچه كه بايد ايمان داشت و معتقد بود، بايد رسيد و بايد كاري كرد كه پرده‌ها از ميان انسان و حقايق برداشته شود. عُرفا در بخش اخلاق اسلامي، اخلاق را كه هم ساكن است و هم محدود كافي نمي‌دانند، و به جاي اخلاق علمي و فلسفي، سير و سلوك عرفاني را بطور عملي پيش مي‌گيرند. و در بخش سوم، يعني احكام فقهي، ايراد و اعتراضي ندارند و خود را ملتزم به رعايت آن مي‌دانند.


نظريه‌ها درباره عرفان و تصوّف


استاد مطهري در بيان نظريه‌هاي مختلفي كه در رابطه با عرفان و تصوّف و عقايد آنها وجود دارد اظهار مي‌دارند: عُرفا چه در بخش عملي و چه در بخش نظري همواره به كتاب و سنّت و سيرههء نبوي و ائمّه و اكابر صحابه استناد مي‌كنند. ولي ديگران درباره آنها نظريه‌هاي ديگري دارند و ما به ترتيب آن نظريه‌ها را ذكر مي‌كنيم:


الف) نظريه گروهي از محدثان و فقهاء اسلامي: به عقيده اين گروه، عرفا عملاً پايبند به اسلام نيستند و استناد آنها به كتاب و سنّت صرفاً عوامفريبي و براي جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساساً ربطي به اسلام ندارد!


ب) نظريه گروهي ازمتجدّدان عصر حاضر: اين گروه كه با اسلام ميانههء خوبي ندارند و از هر چيزي كه بوي «اباحيت‌» بدهد و بتوان آن را به عنوان نهضت و قيامي در گذشته عليه اسلام و مقرّرات اسلامي قلمداد كرد به شدّت استقبال مي‌كنند، مانند گروه اوّل معتقدند كه عرفا عملاً ايمان و اعتقادي به اسلام ندارند، بلكه عرفان و تصوّف نهضتي بوده از ناحيه ملل غير عرب بر ضدّ اسلام و عرب، در زير سرپوشي از معنويت.


اين گروه با گروه اوّل در ضدّيت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند، و اختلاف نظرشان در اين است كه گروه اوّل اسلام را تقديس مي‌كنند و با تكيه به احساسات اسلامي تودههء مسلمان، عرفا را هو و تحقير مي‌نمايند و مي‌خواهند به اين وسيله عرفان را از صحنههء معارف اسلامي خارج نمايند، ولي گروه دوم با تكيه به شخصيت عرفا كه بعضي از آنها جهاني است، مي‌خواهند وسيله‌اي براي تبليغ عليه اسلام بيابند و اسلام را هو كنند كه انديشه‌هاي ظريف و بلند عرفاني در فرهنگ اسلامي با اسلام بيگانه است و اين عناصر از خارج وارد اين فرهنگ گشته است، اسلام و انديشه‌هاي اسلامي در سطحي پايين‌تر از اينگونه انديشه‌ها است. اين گروه مدّعي هستند كه استناد عرفا به كتاب و سنّت صرفاً تقيّه و از ترس عوام بوده است، مي‌خواسته‌اند به اين وسيله جان خود را حفظ كنند.


شهيد مطهري به دنبال بيان گروههايي كه با عرفا و متصوّفه مخالفند نظريه سوّمي را مطرح مي‌كند كه با نگاهي معقول و منطقي به موضوع مي‌نگرد و تصريح مي‌كند كه خودشان هم اين نظريه را پذيرفته‌اند:


ج) نظريه گروه بي‌طرفها: از نظر اين گروه، در عرفان و تصوّف خصوصاً در عرفان عملي، و بالأخصّ آنجا كه جنبه فرقه‌اي پيدا مي‌كند بدعتها و انحرافات زيادي مي‌توان يافت كه با كتاب الله و با سنّت معتبر وفق نمي‌دهد؛ ولي عرفا مانند ساير طبقات فرهنگي اسلامي و مانند غالب فرق اسلامي نسبت به اسلام نهايت‌خلوص نيّت را داشته‌اند و هرگز نمي‌خواسته بر ضدّ اسلام مطلبي گفته و آورده باشند؛ ممكن است اشتباهاتي داشته باشند همچنانكه ساير طبقات فرهنگي مثلا متكلّمين، فلاسفه، مفسّرين، فقهاء، اشتباهاتي داشته‌اند، ولي هرگز سوء نيتي نسبت به اسلام در كار نبوده است.


شهيد مطهري در ادامه اضافه مي‌كند: ما نظر سوم را ترجيح مي‌دهيم و معتقديم عرفا سوء نيت نداشته‌اند، در عين حال لازم است افراد متخصّص و وارد در عرفان و در معارف عميق اسلامي بي‌طرفانه درباره مسائل عرفاني و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقيق نمايند.


وي سپس در توضيح علل مخالفت و ضديّت برخي افراد با تصوّف و عرفان، كه آن را مخالف و معارض تعاليم اسلام مي‌دانند، مي‌افزايد: «مسألههء ضدّيت عرفا با اسلام از طرف افرادي طرح شده كه غرض خاص داشته‌اند يا با عرفان و يا با اسلام؛ اگر كسي بي‌طرفانه و بي‌غرضانه كتب عرفا را مطاله كند، به شرط آنكه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد، اشتباهات زيادي ممكن است بيابد ولي ترديد هم نخواهد كرد كه آنها نسبت به اسلام صميميت و خلوص كامل داشته‌اند.»[22]


٭ ٭ ٭




منابع:


قرآن كريم


علامه مجلسي، بحار الانوار


مطهري، مرتضي- دوره كامل آشنايي با علوم انساني،- قم : تبليغات اسلامي، 1362


صابري، حسين- تاريخ فرق اسلامي،-سمت، 1384


خضري، احمدرضا- تاريخ تشيّع- قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385







[1] - بحار الانوار ج 2 ص 190




[2] - «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» - سوره آل عمران آيه 7




[3] - «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلي‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدير» - سوره بقره آيه 106




[4] - حضرت صادق آل محمّد عليه السلام در اين باب كه فهم تمام حقايق قرآن و صعوبت آن با توجه به وجود آيات متشابه، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، كلام زيبايي دارند كه ذيلاً نقل مي‌گردد:


عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْمُرْتَضَي فِي رِسَالَةِ الْمُحْكَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِيرِ النُّعْمَانِيِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِي عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع قالَ : «إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِيَاءَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ إِلَي أَنْ قَالَ فَجَعَلَهُ النَّبِيُّ ص عَلَماً بَاقِياً فِي أَوْصِيَائِهِ فَتَرَكَهُمُ النَّاسُ وَ هُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَي أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ حَتَّي عَانَدُوا مَنْ أَظْهَرَ وِلَايَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ وَ طَلَبَ عُلُومَهُمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ ضَرَبُوا الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ وَ احْتَجُّوا بِالْمَنْسُوخِ وَ هُمْ يَظُنُّونَ أَنَّهُ النَّاسِخُ وَ احْتَجُّوا بِالْخَاصِّ وَ هُمْ يُقَدِّرُونَ أَنَّهُ الْعَامُّ وَ احْتَجُّوا بِأَوَّلِ الْآيَةِ وَ تَرَكُوا السُّنَّةَ فِي تَأْوِيلِهَا وَ لَمْ يَنْظُرُوا إِلَي مَا يَفْتَحُ الْكَلَامَ وَ إِلَي مَا يَخْتِمُهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ إِذْ لَمْ يَأْخُذُوهُ عَنْ أَهْلِهِ فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا» [ثُمَّ ذَكَرَ ع كَلَاماً طَوِيلًا فِي تَقْسِيمِ الْقُرْآنِ إِلَي أَقْسَامٍ وَ فُنُونٍ وَ وُجُوهٍ تَزِيدُ عَلَي مِائَةٍ وَ عَشَرَةٍ إِلَي أَنْ قَالَ ع] : «وَ هَذَا دَلِيلٌ وَاضِحٌ عَلَي أَنَّ كَلَامَ الْبَارِي سُبْحَانَهُ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْخَلْقِ كَمَا لَا تُشْبِهُ أَفْعَالُهُ أَفْعَالَهُمْ وَ لِهَذِهِ الْعِلَّةِ وَ أَشْبَاهِهَا لَا يَبْلُغُ أَحَدٌ كُنْهَ مَعْنَي حَقِيقَةِ تَفْسِيرِ كِتَابِ الله تَعَالَي إِلَّا نَبِيُّهُ وَ أَوْصِيَاؤُهُ ع إِلَي أَنْ قَالَ ثُمَّ سَأَلُوهُ ع عَنْ تَفْسِيرِ الْمُحْكَمِ مِنْ كِتَابِ اللهِ فَقَالَ أَمَّا الْمُحْكَمُ الَّذِي لَمْ يَنْسَخْهُ شَيْ‌ءٌ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ الْآيَةَ وَ إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ فِي الْمُتَشَابِهِ لِأَنَّهُمْ لَمْ يَقِفُوا عَلَي مَعْنَاهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا حَقِيقَتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تَأْوِيلًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ بِآرَائِهِمْ وَ اسْتَغْنَوْا بِذَلِكَ عَنْ مَسْأَلَةِ الْأَوْصِيَاءِ وَ نَبَذُوا قَوْلَ رَسُولِ الله ص وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» الْحَدِيثَ




[5] - خصال صدوق - ج2 - ص 585




[6] - «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‌ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا» - سوره مائده آيه 3




[7] - «إِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا » - سوره احزاب آيه 33




[8] - «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبي‌» - سوره شوري آيه 23




[9] - «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‌» - سوره مائده- آيه 55




[10] - قال رسول الله صلي الله عليه و آله: « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّي يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ »




[11] - « مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق‌»




[12] - «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‌»




[13] - در اين خصوص حديثي از قول حضرت امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه فرمودند: «تَفْتَرِقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ عَلَي ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ وَاحِدَةٌ فِي الْجَنَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ وَ هُمْ أَنَا وَ شِيعَتِي‌» - بحار الانوار ج 24 ص 146 به نقل از تأويل الآيات




[14] - الاعتقادات




[15] - النكت الاعتقادية، تصحيح اعتقادات الامامية، اوائل المقالات




[16] - الاعتقادات




[17] - كشف المراد




[18] - رجوع شود به: مدرسي طباطبايي؛ مقدمه‌اي بر فقه شيعه - ص 47




[19] - مطالب اين بخش، از مجموعه درسهاي شهيد مطهري در كليات علوم اسلامي اقتباس شده است. رجوع شود به كتاب دوره كامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .- قم : تبليغات اسلامي ، 1362




[20] - دوره كامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .-- قم : تبليغات اسلامي ، 1362-صفحه191




[21] -قَالَ رَسُول اللّٰه صَلَّي اللّٰه عَلَيه و آلِه : الشَّرِيعَةُ أَقْوَالِي وَ الطَّرِيقَةُ أَقْوَالِي وَ الْحَقِيقَةُ أَحْوَالِي- عوالي اللئالي - جلد 4 -صفحه 125




[22] - دوره كامل آشنايي با علوم انساني - استاد مطهري .-- قم : تبليغات اسلامي ، 1362-صفحه192





نام کتاب : مقالات نویسنده : مقالات    جلد : 1  صفحه : 89
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست