responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 25  صفحه : 298

میخواهد از چنگال ما نجات پیدا کند؟! چنین چیزی محال است. از دست عمر سعد هم ناراحت شد که این پیشنهادها چیست که میدهی. یک نامه به او نوشت که ما تو را نفرستادیم که این مزخرفات را بنویسی. تو اگر حاضری با حسین بجنگی، با رسیدن نامه من فوراً باید مشغول جنگ بشوی، در هر ساعت و هر وقت که رسید؛ و اگر حاضر نیستی کنار برو، فرماندهی لشگر را بسپار به کسی که این نامه را میآورد.

و یک نامه محرمانه هم به شمر داد، گفت اگر دیدی حاضر نشد بجنگد خودت فرماندهی را به عهده بگیر، فوراً گردن عمر سعد را بزن و سرش را برای من بفرست.

عصر تاسوعاست که این نامه غِلاظ و شِداد از ابن زیاد به عمر سعد رسید و مطالعه کرد. ناراحت شد. رو کرد به شمر و گفت: نامه من میتوانست مؤثر باشد، تو نگذاشتی. شمر گفت: به هرحال بگو چه میکنی؟ امر امیر را اطاعت میکنی یا نه؟

گفت: بله خودم اجرا میکنم. من چه بکنم؟ تو فرمانده فوج پیاده باش. همان جا بود که فرمان عمومی داد: «یا خَیلَ اللَّهِ ارْکبی وَ بِالْجَنَّةِ ابْشِری» الآن است که باید حمله بکنیم؛ بدون اینکه به امام حسین اعلام کرده باشند.

نزدیک غروب است؛ امام حسین علیه السلام در بیرون یکی از خیمهها در حالی که شمشیر را روی زانوهایش گرفته و دست به روی شمشیر و سرش را روی دستش گذاشته خوابش برده است. زینب با صدای همهمه لشگر، صدای پای اسبها و بهم خوردن اسلحهها از خیمه بیرون آمد، دید یک فوج لشگر مثل موج دریاست که دارد حلقه را تنگتر میکند. برادر! برادر! سر و صداها را میشنوی؟ امام حسین سر را بلند کرد؛ یک نگاهی کرد ولی بدون اینکه توجه زیادی بکند فرمود: الآن جدم پیغمبر را در عالم رؤیا دیدم، به من فرمود: حسینم! عن قریبٍ به من ملحق خواهی شد. برادرم ابیالفضل! فوراً برو ببین چه خبر تازهای است، چه میخواهند؟ چنین قراری نداشتیم، چه تازهای رخ داده است؟ جناب ابیالفضل با چند نفر از سران سپاه حسینی فوراً سوار میشوند و در مقابل لشگر میروند، میگوید چه خبر است، چه تازهای است؟ برادرم حسین میفرماید که فعلًا صحبت جنگ نبود، چه میگویید؟

گفتند: امر امیر رسیده است که به صرف رسیدن نامه، یا جنگ یا تسلیم. برو به برادرت اطلاع بده؛ آیا حاضر است الآن تسلیم بشود ما او را دستبسته تحویل ابنزیاد بدهیم؟ اگر حاضر نیست همین الآن وارد جنگ بشویم. فرمود من باید پیغام شما را به برادرم بدهم و جواب بگیرم. فوراً تنها جناب ابیالفضل برگشت. سایر

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 25  صفحه : 298
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست