نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 22 صفحه : 308
سگ به دلیل میکروبی که در لعاب دهانش یا در همه بدنش هست میگوییم پلید است؛ یعنی با او مانند شیئی که دارای یک میکروب خطرناک است رفتار میکنیم.
این منافات ندارد با اینکه در عین حال این حیوان قابل ترحم باشد، و هست. انسان حیوان گرسنه یا تشنهای میبیند. یک نفر ممکن است بیتفاوت باشد، یک نفر دیگر او را تیمار میکند. در حدیث است که مردی در بیابان میگذشت. سگی را دید که از شدت تشنگی زبانش را به خاکهای نمناک میمالد. در آنجا چاه آبی بود. خُفّ خودش را- یعنی کفش خودش را- به دستار یا شالی بست، فرستاد داخل چاه و از آن آب کشید و بعد ظاهراً با دست خودش به این حیوان آب داد و او را سیراب کرد و از مرگ نجات داد. وحی رسید به پیغمبر زمانش که خدا کار این انسان را شکر کرد، یعنی قدر این کار را دانست (یعنی این کار نزد خدا قدر دارد): شَکرَ اللَّهُ لَهُ وَ ادْخَلَهُ الْجَنَّةَ خدا قدر کار این شخص را شناخت یعنی عملًا شناخت، به این معنی که به او پاداش داد، او را به بهشت برد. همین حدیث است که سعدی در بوستان آورده:
یکی در بیابان سگی تشنه یافت
برون از رمق در حیاتش نیافت
سعدی میگوید «کلَه دلو کرد» ولی حدیث میگوید کفش خودش را دلو کرد.
رمز مطلب در کجاست که این کار نزد خدا و خلق خدا ارزش دارد؟
سخن سَری سَقَطی
میگویند یکی از عرفا به نام «سری سقطی» میگفت: من سی سال است که استغفار میکنم به خاطر یک الحمد للَّه که گفتهام، به خاطر یک شکری که خدا را کردهام: انّی اسْتَغْفِرُ اللَّهَ مُنْذُ ثَلاثینَ سَنَةً لِقَوْلی الْحَمْدُ لِلَّهِ. گفتند: چطور؟ گفت: من در بغداد دکاندار بودم [2]. یک وقت خبر رسید که فلان بازار بغداد را حریقی پیدا شد و سوخت. دکان من هم در آن بازار بود. به سرعت رفتم ببینم دکان من سوخته یا نه. یک کسی به من
[1]. یعنی شال سرش را.[2]. این داستان را هم سعدی به شعر درآورده است.
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 22 صفحه : 308