ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
گفت گل رویت بپژمرد آخر
وین طراوت در او نماند باز
در جای دیگر- که از آن غزلهای بسیار عالی حافظ است- میگوید:
صبا به تهنیت پیر میفروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد
هوا مسیح نفس گشت و باد نافه گشای
درخت سبز شد و مرغ در خروش آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
شعرهای بعدش خیلی عالی و عجیب عرفانی است، آنها را در جای خودش خواهم گفت.
ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر
یا یک نامه از آنجا بیاور که این وقت تلف نمیشود، عوضش را میدهند.
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد میبیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
«یرغو» اصطلاح مغولی بوده که برای عدلیه و استنطاق و این حرفها میگفتند.
بالاتر از این، از بعضی شعرهای حافظ کاملًا استفاده میشود که او این