responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 9  صفحه : 116


در اين مدت از بقال سر کوچه خرمای زاهدی نسيه کرده و با آن بسر بردهاند. امروز که رفته است تا باز خرما بگيرد، قبل از آنکه اظهار کند، بقال گفته نسيه شما زياد شده است. او هم بعد از شنيدن اين جمله خجالت کشيده تقاضای نسيه کند، دست خالی به خانه برگشته است و امشب خودش و عائلهاش بیشام ماندهاند.

- به خدا قسم من از اين جريان بیخبر بودم، اگر میدانستم، به احوالش رسيدگی میکردم.

- همه داد و فريادهای من برای اين است که تو چرا از احوال همسايهات بیخبر ماندهای؟ چرا هفت شبانهروز آنها به اين وضع بگذرانند و تو نفهمی؟ اگر باخبر بودی و اقدام نمیکردی که تو اصلًا مسلمان نبودی، يهودی بودی.

- میفرماييد چه کنم؟

- پيشخدمت من اين مجمعه غذا را برمیدارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد برويد، دم در پيشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش کن که امشب باهم شام صرف کنيد. اين پول را هم بگير و زير فرش يا بوريای خانهاش بگذار، و از اينکه درباره او که همسايه توست کوتاهی کردهای معذرت بخواه. سينی را همان جا بگذار و برگرد. من اينجا نشستهام و شام نخواهم خورد تا تو برگردی و خبر آن مرد مؤمن را برای من بياوری.

پيشخدمت سينی بزرگ غذا را که انواع غذاهای مطبوع در آن بود برداشت و همراه سيدجواد روانه شد. دم در پيشخدمت برگشت و سيدجواد پس از کسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرتخواهی سيدجواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمهای خورد و غذا را مطبوع يافت. حس کرد که اين غذا دستپخت خانه سيدجواد، که عرب بود، نيست، فوراً از غذا دست کشيد و گفت: «اين غذا دستپخت عرب نيست، بنابراين از خانه شما نيامده. تا نگويی اين غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد.»

آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتيب داده شده بود. آنها ايرانیالاصل و اهل بروجرد بودند و غذا غذای عرب نبود. سيدجواد هرچه اصرار کرد که تو غذا بخور، چه کار داری که اين غذا در خانه کی ترتيب داده شده، آن مرد قبول نکرد و گفت: «تا نگويی دست دراز نخواهم کرد.» سيد جواد چارهای نديد، ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد. آن مرد بعد از شنيدن ماجرا غذا را تناول کرد، اما سخت در شگفت مانده بود. میگفت: «من راز خودم را به احدی نگفتهام، از نزديکترين همسايگانم پنهان داشتهام، نمیدانم سيد از کجا مطلع شده است!» (الکنی و الالقاب، محدث قمی، ج 2/ ص 62)

سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت/ در حيرتم که بادهفروش از کجا شنيد؟!

نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 9  صفحه : 116
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست