responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 8  صفحه : 203

آب انداخت و این ماهی را در همان داخل آب گرفت (غوّاص خیلی ماهری بود) و به دست مأمون داد. چون حیوان هنوز زنده بود یک تکانی به خودش داد و دوباره پرید در آب. آبی به بدن مأمون پاشید. دو مرتبه غوّاص پرید که ماهی را بگیرد، و گرفت. ولی بعد از آنکه همین آب از بدن این ماهی به بدن مأمون پاشید- چون سرد بود یا وضع دیگری داشت- یک حالت رعشهای در او پیدا شد یعنی احساس لرز کرد. ماهی را گرفتند و بعد دستور داد کباب کردند. مأمون احساس کرد که حالش خوش نیست، سرما سرمایش میشود، و کمکم تب کرد. طبیب آوردند و بستری شد.

دم به دم بر تبش افزوده میشد. هر چه رویش لحاف و چیزهای گرمکننده میانداختند، میگفت: بیشتر مرا بپوشانید سرمایم میشود. هر چه میانداختند دیگر فایده نمیکرد.

«بُختیشوع» و «ابن ماسویه» دو طبیب درجه اول بودند که همراهش بودند، آمدند و او را کاملًا معاینه کردند. چیزی تشخیص ندادند و نتوانستند بفهمند. بعد از مدتها یک عرق خاصی و یک رطوبت لزج و چسبندهای از بدنش بیرون آمد؛ یک حالت عجیبی که باز آنها نفهمیدند چیست. آن ماهی که اساساً خورده نشد. یک یا دو شبانه روز به همین حال بود. اینها هرچه کوشش کردند که این بیماری را تشخیص بدهند نتوانستند. معالجاتی کردند ولی مؤثّر واقع نشد. دیگر کمکم خود مأمون هم احساس کرد قضیه خطری است. این دو طبیبش نصرانی بودند. یک نبضش به دست یکی بود و نبض دیگرش به دست دیگری. یک نفر آمد به بالین مأمون و به او گفت که ذکر خدا بگو، شهادتین بگو. ظاهراً ابن ماسیه گفت: حالا وقت حرف زدن نیست. مأمون بدش آمد و فکر کرد که این چون مسیحی است

نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 8  صفحه : 203
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست