responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 3  صفحه : 219

اینجا برو! تو از جان ما چه میخواهی؟! ولی طبیب میدانست که اینها مریض هستند، و به تدریج با لطایفی ابتدا توانست یک نفر را بفریبد و او را معالجه کند. بعد که آن شخص معالجه شد دید حالا چه حالت خوبی دارد! این چه کاری بود که دائماً داشت زیر بغل یا سینه و یا پایش را میخاراند. به همین ترتیب افراد دیگری را نیز معالجه کرد تا یک نیرویی پیدا کرد. وقتی که نیرو پیدا کرد همه را مجبور به معالجه کرد. حالا آیا میشود گفت که این طبیب کار بدی کرد و مردم دلشان آنطور میخواست؟! دلبخواهی که ملاک نشد! ممکن است انسانی از روی جهالت دلش بخواهد مریض بشود.

داستان دیگری را ملای رومی نقل میکند که با این بیت آغاز میشود:

عاقلی بر اسب میآمد سوار

بر دهانِ مردهای میرفت مار

داستان این است که یک آدم عاقل فهمیدهای سوار بر اسب بود. رسید به نقطهای که درختی در آنجا بود و مرد عابری زیر سایه این درخت خوابیده بود، خیلی هم خسته بود، همین جور گیج افتاده بود و در حالی که خُرخُر میکرد دهانش باز مانده بود. اتفاقاً مقارن با آمدن این سوار، یک کرمی آمده بود گوشه لب این آدم.

یک وقت سوار دید این کرم رفت توی دهان این شخص و او هم همانطور که گیجِ خواب بود کرم را بلعید. سوار، آدم واردی بود، میدانست که این کرم مسموم است و اگر در معده این شخص باقی بماند او را خواهد کشت. فوراً از اسب پیاده شد و او را بیدار کرد. دید اگر به او بگوید که این کرم رفته توی معدهات، ممکن است باور نکند و اگر هم باور کند وحشت کند و خود این وحشت او را از پا درآورد. یک چماقی هم دستش بود. دید

نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 3  صفحه : 219
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست