آری، از آنجایی که دانشمند حسی بیشتر به آزمایشهای حسی میپردازد و ناچار تماس با حس دارد- و چنانکه گفته شد در جزئیات محسوسات به همان مشاهده حسی میتوان قناعت نمود- احتیاج زیادی به تعریف و تحدید پیدا نمیکند چنانکه احتیاجات روزانه ما در استفادههای طبیعی از مادیات از همان راه تأمین میشود. ولی باید نظر خود را به بحثهای غیر حسی مانند ریاضیات و حقوق و غیر آنها که مینماید و کنجکاویهایی که در فلسفه و منطق میکند معطوف داشته و بداند که در این موارد پای آزمایش حسی در کار نیست و تا موضوعات را تحدید و تعریف نکند گرفتار غلط و اشتباه خواهد شد چنانکه مادیین نیز که از روش حسی پیروی میکنند در نتیجه مسامحه در تحدید و تعریف و تسمیه، اعتراضات و ایراداتی به
مادیین روی اصل «نفی اختلافات ماهوی اشیاء» و اصل «تحول و تکامل عمومی اشیاء هم در خارج و هم در ذهن» و اصل «تبعیت جزء از کل» اصرار عجیب دارند که طرز تفکر به اصطلاح متافیزیکی را که اشیاء را با تعریفات از یکدیگر جدا میسازد غلط بدانند بلکه نه تنها تعریف کردن و حدود معین کردن را غلط میدانند گاهی حتی اصل «هویت» یا «عینیت» را یعنی اینکه هر چیزی خودش خودش است مثلًا «الف الف است» را منکرند. در اواخر همین مقاله آنجا که از «اصل عینیت» و «اصل ثبات» سخن به میان میآید در این باره گفتگو خواهد شد.
در مقام پاسخ به این نظریه علاوه بر آنچه در بالا گفته شد و آنچه در آخر همین مقاله خواهد آمد همین قدر کافی است که خود علوم حسی و آزمایشی را دلیل بیاوریم.
در این علوم از مشاهده و آزمایش استفاده میشود و البته آنچه مورد آزمایش قرار میگیرد جزئیات است و در مقام تفکیک و تمیز جزئیات از یکدیگر همان مشاهده حضوری کافی است و احتیاج به تعریف و تحدید ندارد. ولی نتیجه مشاهدات و آزمایشها وقتی صورت قانون کلی علمی به خود میگیرد و صلاحیت پیدا میکند که به عنوان یک «اصل» در کتب مربوطه ثبت شود که یک مفهوم کلی «موضوع» و یک مفهوم کلی دیگر «محمول» واقع شود و البته مفهوم کلی را با اشاره و احساس نمیتوان مشخص ساخت و ناچار باید با تعریف و تحدید موضوع را از غیر موضوع و محمول را از غیر محمول مشخص ساخت. عملًا نیز میبینیم که در کتب فیزیک و شیمی و ریاضیات و زیستشناسی و غیره از همین فرمول استفاده میشود و در اول هر فصلی قبل از هر چیز به تعریف و تحدید موضوع آن فصل پرداخته میشود.