روشن خواهد بود که «کثرت» معنایی است سلبی و «وحدت» سلب سلب است ولی چون این سلب سلب منطبق به نسبت ایجابی (است) میباشد نسبت وحدت با نسبت ایجاب در مصداق یکی خواهد بود.
مفهوم 1 و 2 (سیاهی و سفیدی) را که ادراک نمودیم خود مهیت بودند یعنی خود واقعیت خارج بودند (هر چه هستند هماناند که هستند) و در عین حال که خود واقعیت خارج میباشند این فرق را با واقعیت خارج دارند که واقعیت خارج آثاری مستقل از ذهن و ادراک دارد ولی این مهیتها فاقد آن آثار میباشند و فرق میان مهیت و واقعیت خارج همین است که واقعیت، آثار خارجی دارد ولی مهیت، فاقد آن آثار است.
و از این روی میتوان گفت که ما کنه سواد و بیاض را نائل میشویم یعنی سواد و بیاض هر چه هستند (در ذات خود) هماناند که پیش ما هستند نه آنچنانکه سوفسطی یا قائلین به اشباح در وجود ذهنی میگویند، زیرا آنان میگویند «سواد و بیاض که پیش ما هستند هماناند که هستند» و میان این دو سخن فرق بسیار است.
مفهوم سوم (است) که مفهوم حکم است. چنانکه بیان کردیم خود حکم، فعل خارجی نفس است که با واقعیت خارجی خود در ذهن میان دو مفهوم ذهنی مثلًا، موجود میباشد و چون نسبت میان موضوع و محمول است وجودش همان وجود آنهاست.
دوم: چنانکه در متن مقاله بیان شده نفس در مورد قضیه سالبه کاری انجام نمیدهد نه اینکه کاری انجام میدهد و آن کار از قبیل وصل و پیوند کردن یا از قبیل قطع و جدا کردن است.