ناخواه باید خودمان را- یعنی علم خودمان به خودمان را- بررسی کنیم.
اگر با یک نگاه ساده بیآلایش نگاه کنیم خواهیم دید که خودمان (من) از خودمان پوشیده نیستیم و این معلوم مشهود ما- چنانکه در مقاله 3 گذشت- چیزی
علمهای عادی و تصورهای معمولی که از آنها به علم حصولی تعبیر میشود علمهای حضوری است و همه آنها از آنجا سرچشمه میگیرند.
حالا باید بدانیم که ملاک علم حضوری چیست؟ یعنی چطور میشود که یک شئ برای نفس ما با علم حضوری مشهود میگردد؟ سابقاً گفتیم که ملاک علم حضوری ارتباط و اتصال وجودی واقعیت شئ ادراک شده با واقعیت شئ ادراک کننده است.
حالا باید بدانیم که این ارتباط و اتصال به چه نحو است و چه نوع نسبت و رابطهای بین عالم و معلوم باید بوده باشد تا منشأ علم حضوری شهودی گردد.
در اینجا چند نظریه است:
الف. تمام حالات نفسانی و از آن جمله تصورات و افکار، خاصیت مستقیم تشکیلات اعصاب و مغز میباشند و مادی هستند و لهذا مکانی هستند و میتوانند با یکدیگر اجتماع و ارتباط مکانی پیدا کنند. علت اینکه ما حالات نفسانی خود را حضوراً پیش خود شهود میکنیم این است که ما تصوری از خود داریم (تصور «من») و این تصور که کیفیتی است مادی و مکانی، با سایر حالات نفسانی از قبیل لذت و اندوه و اراده و تصورات دیگر ما فعل و انفعال مادی و اجتماع و ارتباط مکانی پیدا میکنند و به عبارت دیگر اتصال وجودی پیدا میکنند و همین ارتباط و اتصال است که منشأ علم حضوری شهودی میشود. مادیین معمولًا اینطور نظریه میدهند.
پاسخ این نظریه این است که در این نظریه اولًا بین تصور «من» که علم حصولی است و غیر از معلوم است و خود «من» که علم حضوری است و عین معلوم است فرق گذاشته نشده است و این اشتباه بزرگی است که همواره باید از آن بر حذر بود. ثانیاً همان طوری که در مقاله 3 بیان شد ادراکات، مادی و مکانی نیستند و در ماوراء اعمال مخصوص عصبی قرار دارند. ثالثاً همان طوری که در فلسفه تحقیق شده است ارتباط و اجتماع مکانی دو چیز نمیتواند ملاک حضور واقعی آن دو چیز پیش یکدیگر واقع شود زیرا دو شئ مکانی هر چند هیچ فاصلهای بین آندو نباشد بالاخره هر یک از آنها مکانی را اشغال میکنند غیر از مکان دیگری و هرگز ممکن نیست که دو شئ مکانی