و به همین ملاحظه نسبت اطاعت به امتثالهای خصوصی او امر خاصه نسبت «کلّی» به «فرد» میباشد و همچنین نسبت معصیت به تمردهای خصوصی.
و همچنین به همین نظر نسبت میان اطاعت و میان مأمور نسبت وجوب است چنانکه نسبت میان فعل (متعلّق امر) و مأمور همین است.
و چون انسان همین اطاعت و وجوب را برای نخستین بار به موجب فطرت در مورد «ریاست» و «امر» گرفته در هر جا که وجوب اطاعت را ببیند همان جا وجود «امر» را معتقد خواهد بود و در نتیجه آمر و حاکمی نیز اثبات خواهد نمود چنانکه عملی کردن اقتضائات غریزی و احساسی را مانند اقتضائات احساس شهوی یا دوستانه یا دشمنانه اطاعت حکم و امر غریزه میدانیم و همچنین انجام دادن قضایایی که در شرایع آسمانی ثبت شده امتثال امر شرع، و مطابقت دادن عمل را با مندرجات یک قانون مدنی اطاعت امر و حکم قانون میشماریم و همچنین یک سلسله اموری را که فطرت به لزوم آنها قضاوت میکند و صلاح جامعه که توأم با صلاح و تکامل فردی است در آنها میباشد «احکام و اوامر عقلیه» نامیده و انجام دادن آنها را اطاعت اوامر عقلیه (یا اطاعت از امر وجدان) میدانیم و در مورد آنها مجازاتی از ستایش و نکوهش معتقدیم.
با تأمل در اطراف این بیان روشن خواهد شد که این مفاهیم اعتباریه و افکار مصنوعی انسانی که چون دریای بیکران بیرون و اندرون تمام ادراکات ما را فرا گرفته و به همه جای افکار ما نفوذ کرده و ریشه دوانیده است یک سازمان ریاست و مرئوسیت (فرمانروایی و فرمانبرداری) بیش نبوده و نیروی فعالهای بجز اصل استخدام سابق الذکر ندارد.
و هر گونه اندیشه تازه که تکامل اجتماع پیش آورد و هر طرح نوینی که ریخته شود باز کاری را که انسان به حسب فطرت اوّلی انجام داده پیروی کرده و روی همان کارگاه نخستین و نقشه اولی میبافد.
البته همه اینها مستوره و نمایش دهنده سازمان حقیقی علیت و معلولیت است که حتی در افکار اعتباری خودنمایی میکند.
سخن در اعتبار «نهی» مانند سخنی است که در اعتبار «امر» گفته شد جز اینکه اعتبار اولی نهی نباید اعتبار تعلق اراده به ترک فعل بوده باشد برای اینکه انسان کاری را که با قصد و اراده خود نمیکند حقیقتاً ارادهاش به ترک و عدم فعل متعلق نمیشود زیرا اراده هیچگاه به عدم قابل تعلق نیست بلکه حقیقتاً اعتبار نهی اعتبار عدم تعلق اراده است به فعل ولی چون انسان پیوسته در جای عدم اراده فعل، فعل دیگری را اراده کرده نظر مردم به همین جا معطوف شده و تصور میکنند که انسان