باشیم مابقی را مجهول فرض نماییم یعنی حصول علم به یک معلوم در پیدایش خود هیچ ارتباطی به وجود سایر معلومات نداشته باشد و این سخن در علوم برهانی از
تجزیه و ترکیب خیالی آن است که ذهن در صور جمع شده در حافظه آزادانه و دلبخواه و طبق تمایلات و احساسات درونی تصرفاتی بکند؛ مثلًا انسان در ذهن خود تصوری از کوه دارد و تصوری از پولاد، آنگاه با نیروی تخیل تصویری از کوه پولادین میسازد و یا آنکه تصوری از انسان و تصوری از اسب و تصوری از بال پرندگان دارد، آنگاه با نیروی تخیل صورت اسبی را میسازد که دارای سر آدمی و دو بال است.
تخیلات شاعرانه از این نوع تجزیه و ترکیب سرچشمه میگیرد. در تخیلات شاعرانه، ذهن مبدع و مخترع و از قید رعایت مطابقت نفسالامر آزاد است و تنها از تمایلات درونی خویش اطاعت میکند. در تخیلات شاعرانه ذهن نمیخواهد اشیاء را آنطور که هستند بنمایاند بلکه میخواهد آنطور که تمایلات درونی اقتضا دارد نقشهایی از آنها بسازد، و روی همین جهت است که شعر از نوع هنر و صنعت به شمار میرود.
تجزیه و ترکیب عقلی آن است که ذهن تمایلات نفسانی را کنار بزند و مطابقت با نفسالامر را وجهه همت خویش قرار دهد و به این منظور صور معقوله را مورد عمل تجزیه و ترکیب قرار دهد و آن بر دو قسم است: تصوری و تصدیقی. «تصوری» آن است که یک مفهوم کلی را عقل منحل کند به جنبههای مشترک و جنبه اختصاصی وی.
معمولًا تعریفهایی که برای اشیاء میشود و جنبههای مشترک و جنبه اختصاصی آن شئ را بیان میکند یک نوع تحلیل تصوری عقلی است که در مفهوم و ماهیت آن شئ صورت میگیرد؛ مثلًا در تعریف «خط» میگوییم «کمیت متصلی است که بیش از یک بعد ندارد». در این تعریف فهماندهایم که اولًا خط از نوع کمیات است نه از نوع کیفیات یا اضافات یا جواهر، و ثانیاً کمیت متصله است که بین اجزائش میتوان حد مشترک فرض نمود نه از نوع کمیات منفصله (اعداد)، و ثالثاً کمیت متصلی است که بیش از یک کشش ندارد و با سطح که دارای دو کشش است و جسم تعلیمی (حجم) که دارای سه کشش است فرق دارد. بدیهی است که این تحلیل که در مفهوم خط به عمل آمد از نوع تجزیه و تحلیلهای عملی نیست زیرا خط در وجود خارجی خود مرکب از کمیت و اتصال و بعد واحد نیست یعنی قسمتی از وجودش کمیت و قسمتی اتصال و قسمتی بعد واحد نیست بلکه این سه مفهوم در خارج به وجود واحد موجودند و از این