با اینهمه ما نمیتوانیم باور کنیم که انسانی پیدا شود که دارای خلقت صحیح بوده و مانند سایر افراد انسان کارهای این نوع را انجام دهد و علوم و ادراکات که در سایر افراد نوع یافته میشود در وی یافته نشود. هر یک از ماها با یک آزمایش دامنه دار هزاران فعل از خود دیده که از علوم مختلفه به عنوان واقعبینی (نه به عنوان اندیشه) سرچشمه میگیرد و هر فعل ارادی وی متکی به اراده و هر اراده متکی به علم میباشد و همچنین هر یک از ماها هزاران فرد از نوع خود با هزاران فعل دیده که همه آنها را با اراده و علم انجام میدهد و این علوم و افکار از خارج سرچشمه میگیرد (البته واقع بینی علوم و افکار همه به یک نحو نمیباشد چنانکه در مقالههای بعدی روشن خواهد شد) و از اینجا روشن میشود که ایده آلیست حقیقی یکی از دو کس خواهد بود:
(1). کسی که برخی از علوم و افکار نظری به وی مشتبه شود و در عین حال که یک سلسله علوم و افکار عملی و نظری که برای زندگی روزانه لازم میباشد در ذهنش محفوظ و منشأ اثر هستند، به واسطه اختلافات و تناقضات که در افکار و انظار دانشمندان دیده و یا خطاهایی که از حواس خود مشاهده کرده، معلومات محفوظه خود را به حساب نیاورده و از واقعبینی آنها غفلت ورزیده و فقط به اشتباهات و تناقضات مزبور چسبیده و میگوید علوم و ادراکات ما از خارج کشف نمیکنند یعنی به چیزی علم نداریم.
(2). کسی که بدون پیش آمدن آفتهای ذهنی، برای پارهای از مقاصد فاسده و آزادی جستن از مقررات و اصول مسلّمه اجتماعی، این مسلک را پیش گرفته است و در همه چیز تردید و حتی در تردید نیز تردید میکند، در برابر هر حقیقت روشن و آشکاری مکابره مینماید.
و از این تقسیم، روشن است که راه گفتگو با این دو دسته مختلف بوده و هر دسته طریق راهنمایی جداگانه دارد.
اگر با ایده آلیست «مشتبه» مواجه شدیم باید با رویه معتدلی در وی انصاف را به جنب و جوش آورده بگوییم مراد از «واقع بینی» این معنی نیست که ما هیچ خطا نمیکنیم، ولی اگر هم هیچ راه به «واقع» نداشته باشیم کاری از پیش نمیرود، و سپس یک سلسله علوم و ادراکات محفوظه خودش را به خودش ارائه داده و مقداری هم از اندیشههای غیر منظم (اندیشههایی که به دلخواه خود همه وقت میتواند بکند) به پیش آورده و تفاوت این دو دسته از اندیشهها را عیناً به وی نشان داده تا متذکر شود که از ته دل به «واقع» معتقد بوده است. در این صورت وی خواهد دید که: