نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 8 صفحه : 293
را مخاطب داشته و بعد از اظهار بىحقى خود در قيمت گوسفند، گفت اى دشمن خدا حالا كه مرا نمىشناسى چرا در اشعار خود مرا ياد كرده و ميگوئى كه به ام جعفر چنين گفتم او همچنان گفت اينك من همان ام جعفر هستم پس بدينوسيله احوص را در ميان مردم شرمسار كرد و خود را تبرئه نمود. (ص 34 تخ و 67 در منثور)
ام جعفر- عتابه
- مادر جعفر بن يحيى برمكى، زنى بوده در نهايت فصاحت و طلاقت، پس از آنكه آفتاب اقبال برامكه رو بافول گذاشت و ثروت و جلال ايشان با آنهمه شهرت آفاقى كه داشته دستبرد حوادث متنوعه گرديد اين زن بىچاره از همهجهت آواره و بفقر بىنهايت مبتلا گرديد. يكى از اكابر آن عصر گويد روز عيد قربان بديدن مادرم رفته بودم پيرزنى فصيح البيان در نهايت افسردگى ديدم، مادرم مرا امر باكرامش نمود كه مادر جعفر برمكى است، از جريانات زمان در حيرت بودم. آن زن مخاطبم داشته و گفت پسرك من متاع دنيا لباسى است عاريتى كه مالكش از بربكند و استرداد مىكند.
از عجائب دنيا كه ديده است سؤال كردم گفت: عجب آنكه در حال حيات پسرم در ايّام عيد، چهار صد كنيز در برابرم ميايستادند، باز شاكى و گلهمند بودم كه پسرم در ايفاى حقوق مادرى قصور مينمايد، اكنون در اين عيد تمامى آرزوى من اين است كه دوتا پوست گوسفند قربانى داشته باشم كه يكى را فرش و ديگريرا لحاف خود بنمايم پس بىنهايت متألّم شده و گريسته و پانصد درهم بدو بخشيدم بحدى خوشحال شد كه نزديك بود از كثرت فرح بميرد. باز مشكلترين چيزى را كه ديده است سؤال كردم اين دو بيت را فروخواند:
كل المصائب قد تمر على الفتى
فتهون غير شماتة الحساد
ان المصائب تنقضى اسبابها
و شماتة الاعداء بالمرصاد
پس گفت مشكلتر از هرچيز مرگ است، گفتم مگر مرگ را ديدهاى؟ اين دو بيت را خواند:
لا تحسبن الموت موت البلا
لكنما الموت سؤال الرجال
كلاهما موت و لكن ذا
اشد من ذاك لذل السؤال
(اطلاعات متفرقه)
نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 8 صفحه : 293