ور لاشىاند فعل نيايد ز چيز نى
وين هردو در تن تو بافعال ظاهرند
آنكو جدا كند بخرد جوهر از عرض
داند كه اين دو چيز لطيفند و جوهرند
اهل تميز و عقل از اين دامگاه صعب
غافل نيند گرچه در اين دامگه درند
گيتى چو جسم و صورت ايشان درو بصر
عالم درخت پربر و ايشان در او برند
درهاى حكمتند حكيمان روزگار
وينها كه چون خرند همه از پس درند
آن عاقلان كه زير قدم روز عزّ و فخر
جز فرق مشترى و سر ماه نسپرند
گيتى همه بيابان، ايشان رونده رود
مردم همه مغيلان، ايشان صنوبرند
اى حجّت زمين خراسان بسى نماند
تا اهل جهل روز و شب خويش بشمرند
ناصرخسرو نيز در جواب آن، قصيدهاى نوشته كه بعضى از ابيات آن را مينگارد:
اندر مشيمه عدم از نطفه وجود
هردو مصوّرند ولى نامصوّرند
محسوس نيستند و نگنجند در حواس
نايند در نظر كه نه مظلم نه انورند
پروردگان دايه قدسند در قدم
گوهر نيند اگرچه باوصاف گوهرند
زينسوى آفرينش و زانسوى كاينات
بيرون و اندرون زمانه مجاورند
اندر جهان نيند هم ايشان و هم جهان
در ما نيند و در تن ما روح پرورند
گويند هردو هردو جهانند از اين قبيل
در هفت كشورند نه در هفت كشورند
اين روح قدس آمد و آن ذات جبرئيل
يعنى فرشتگان پرانند و بىپرند
من چاكر و غلام كسائى كه او بگفت
جان و خرد، رونده بر اين چرخ اخضرند
روزى دهان پنج حواس و چهار طبع
خالى گران نه فلك و هفت اخترند
هان تا از آن گروه نباشى كه در جهان
چونگاو ميخورند و چو گرگان هميدرند
يا كافرى بقاعده يا مؤمنى بحق
همسايگان ما نه مسلمان نه كافرند
از نور تا بظلمت و از اوج تا حضيض
از باختر بخاور و از بحر تا برند
هستند و نيستند و نهانند و آشكار
هم بىتواند و با تو بيك خانه اندرند
(ص 92 ج 3 نى و 482 ج 1 مع و 3589 ج 5 س و غيره)