نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 4 صفحه : 123
قدما آغاز كرد و غالبا در اثر كثرت تشبيهات و استعاراتى كه در كلمات خود بكار ميبرد اصل مقصد مجهول و مختفى ميشد. اشعار او با آنهمه دقت و متانت كه داشته نوعا در نظر افاضل و ارباب كمال مقبول نيفتاد، عاقبت بهندوستان رفته و در دربار اكبر شاه هندى تقرّب يافت و مشمول مراحم ملوكانه گرديد. بارها ابو الفيض فيضى و برادرش ابو الفضل علّامى را كه هردو از اكابر هند بودند (شرح حال ايشان تحت عنوان فيضى خواهد آمد) در مقام مناظره ملزم و محكوم ساخت. بهمين جهت استعداد او علاوه بر تعصّب مذهبى نايره حسد در دل ايشان مشتعل نمود كه همواره مترقّب توهين و استخفاف وى ميبودند تا در تشرّف اوّلى او بخدمت سلطان، ابو الفضل از او سؤال كرد كه در مذهب شما زاغ حلالگوشت است يا حرام، عرفى جواب نداد تا بعد از لمحهاى ابو الفيض پرسيد كه در مذهب شما خوك حلال است يا حرام، عرفى باز جواب نداد و تغافل نمود، پس سلطان توجه نموده و گفت چرا سؤال ايشان را جواب نميدهى، گفت جواب اين مسئله بديهى بوده و همهكس ميدانند كه هردو، گه ميخورند يعنى زاغ و خوك، لكن تعريض بدو برادر بوده است پس پادشاه خنديد و انعامى فراخور حالش بخشيد و آن دو برادر، ديگر جرأت حرف زدن نداشتند و از اشعار عرفى است:
از نقشونگار در و ديوار شكسته
آثار پديد است صنا ديد عجم را
چنان با نيك و بد سر كن كه بعد از مردن اى عرفى
مسلمانت بزمزم شويد و هندو بسوزاند
صوفى بعمارت بدن مشغول است
زاهد بفريب مرد و زن مشغول است
دانا بكرشمه سخن مشغول است
عاشق بهلاك خويشتن مشغول است
گويند كه سلطان هند، جواب فورى اين شعر را:
چو رسى بطور سينا ارنى مگو و بگذر
كه نيرزد اين تمنّا بجواب لن ترانى
از عرفى درخواست كرد چنانچه اگر جواب فورى نگويد محكوم بقتل خواهد شد پس عرفى دردم گفت:
تو بدين جمال و خوبى چو بطور جلوه آيى
ار نى مگو بآنكس كه بگفت لن ترانى
نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 4 صفحه : 123