نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 1 صفحه : 266
ما از آن آمديم در مطبخ
كه بماهيچه قليه بنمائيم
شاه نعمت اللّه، جمعى را ديد كه وى نيز در آن ميان بود پرسيد كه رشته لاك معرفت شمائيد؟
بسحق گفت چون ما نمىتوانيم از اللّه گفتن اينك از نعمت اللّه مىگوئيم. يا آنكه شاه نعمت اللّه، در مقام شكوه از وى، گفت كه بسحق، با نظيره اشعار ما كه در حقائق عرفان است خوردنيها را مدح ميكند و ما را مسخره مينمايد، بسحق گفت: ديگران مدّاحى مى و معشوقه مينمايند، ما مدّاح نعمت اللّه هستيم.
نيز از اشعار بسحق است:
به پيشم چون خراسانى گر آرى صحن بغرا را
ببوى قليهاش بخشم سمرقند و بخارا را
برنج زرد صابونى، اگر دارى غنيمت دان
كنار آب ركناباد و گل گشت مصلى را
چه آرائى بمشك و زعفران، رخسار پالوده
برنگ و بوى و خال و خط چه حاجت روى زيبا را
جمال برّه بريان و حسن دنبه فربه
چنان بردند صبر از دل كه تركان خوان يغما را
بگو بسحق، وصف خوشه انگور مثقالى
كه بر نظم تو افشاند فلك عقد ثريّا را
نيز از بسحق است:
كيپاپزان سحر، كه سر كلّه وا كنند
آيا بود كه گوشه چشمى بما كنند
چون از درون خربزه آگه نشد كسى
هركس حكايتى به تصور چرا كنند
نيز از او است:
مشنو اى جان، كه بجز دنبه مرا يارى هست
يا بجز مالش چنگال، مرا كارى هست
چه عجب كنگر اگر هم نفس بريان شد
همه دانند كه در صحبت گل، خارى هست
هوس رشته قطائف دل من دارد و بس
كه بهر حلقه آن دام، گرفتارى هست
شرح نان تنگ آن نيست كه پنهان ماند
داستانى است كه بر هر سر بازارى هست
باد، بوئى سحر آورد زكيپا و ببرد
آب هر طيب، كه در طلبه عطّارى هست
آنكه مَنعَم كند از عشق تريد پاچه
تا بخوردش ندهم، برمنش انكارى هست
اينگونه اشعار بسحق بسيار و در سال هشتصد و بيست و هفت هجرت (827 ه قمرى) وفات يافته است شاه داعى الى اللّه كه با وى معاشرت داشته و شرح حالش را نگارش خواهيم
نام کتاب : ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه او اللقب نویسنده : مدرس تبریزی، محمدعلی جلد : 1 صفحه : 266