ميکند؛ بدون آن که مسما را معيناً بشناسند يا وصف منحصري از او بدانند. [1]
خطاي اين نظريه نيز وقتي آشکار ميشود که در حلقهاي از اين سلسله حلقات، خطايي در دلالت پيش آيد، که بايد به تعدد معنا حکم کنيم.
4-2-2. علماي اصول فقه بر اين باورند که معناي اسمهاي خاص و عام
همان موضوع له آنان است که با عمليات وضع تعييني يا تعيني به آن اسمها
اقتران يافته است؛ بنابراين، موضوع له، وجود خارجي يا وجود ذهني نيست، بلکه
ماهيتي بشرط لاي از وجود ذهني و خارجي است و ذهن انسان در شناخت طبيعت
عرفي اشيا با تقرر ماهوي و صرفنظر از وجود ذهني و خارجي آنها تواناست؛
بنابراين، «وجود» در معناي الفاظ عام وخاص اشراب نشده است؛ زيرا در اين
صورت جملهي «زيد موجود است» يا «انسان موجود است» بايد قضيهي توتولوژي
شمرده شود؛ و نيز «وجود خارجي» در معناي الفاظ اخذ نشده است، تا بگوييم
موضوع له نميتواند در ذهن حضور يابد يا مفهوم عدم نميتواند بر آن حمل
گردد.
و همچنين اوصاف و عوارض متعين و نامتعين که توسط تئوريهاي علمي
کشف ميشوند، در معناي الفاظ اخذ نشدهاند؛ يعني معاني الفاظ چنان گسترده
نيستند که همهي اوصاف را شامل شوند، عوارض و اوصاف يک شيء از معناي مطابقي
آن خارجاند؛ زيرا در غير اين صورت، تمام قضاياي ممکنهي اشيا به قضاياي
ضروريه بدل ميگردند؛ يعني قضيهي ممکنهي «زمين به دور خورشيد در گردش
است» بايد به صورت قضيهي ضروريه و توتولوژي درآيد؛ در نتيجه، اين سخن صاحب
«قبض و بسط» که تئوريهاي علمي جديد، مفاهيم قرآني و ديني را تغيير
ميدهند، [2] ناتمام است، مگر اين که اين الفاظ وضع جديدي پيدا بکنند که در
آن صورت، براي مخاطب قرآن که محتاج شناخت وضع عصر نزول قرآن است، ثمربخش
نيست.
3-2. مبحث سوم: معناداري گزارههاي ديني
1-3-2. نظريه پوزيتويسم
معناداري گزارههاي ديني، سومين بحث از حوزهي معناشناختي است که در اين