وي عبارات را به سه دستهي
اظهاراتِ راست، دروغ و بيمعنا تقسيم ميکند. [1] راسل معناداري را يک نوع
مطابقت شيء- واژه ميداند و معتقد است زبان معنادار، زبان شيء- واژه است.
از نظر او جملات صادق و کاذب معناي يکساني دارند؛ ولي اگر جمله نتواند هيچ
چيزي را از حالت يا ذهنيات گوينده بيان کند بيمعناست. [2]
10- 1-2. نظريهي مختار و برگزيده:
الفاظ ديني با
مدلول سمانتيکي [3] و معناي لفظي ارتباط دارند. مدلول سمانتکي يک لفظ همان
چيزي است که با عنوان «مسما» يا «ناميده شده» معرفي ميگردد. اين معناي از
دلالت نبايد با دلالت به معناي فعل گفتاري (Speechact) خلط شود؛ بنابراين؛
چه بسا يک اسم فاقد مدلول سمانتيکي ولي داراي فعل گفتاري باشد.
بنابراين، معناي معنا، چيزي جز مدلول و محکي لفظ نيست و آن مدلول
غير از مصداق و کارکرد معنا بلکه يک تصور ذهني است که براي عالمان به وضع
لفظ و معنا آشناست؛ و اين تصور مقيد به قيد ذهني يا خارجي نيست.
2-2. مبحث دوم: معناي الفاظ خاص و عام
اين مسئله نيز از مباحث جدي در فلسفهي زبان و فلسفهي تحليلي
است و متفکراني چون: راسل، ويتگنشتاين، فرگه، سرل، کريپکي و علماي اصول
فقه، چون: آخوند خراساني، اصفهاني، نائيني و غيره نظريات متعددي در اين
زمينه ارائه دادهاند:
1. برخي معناي اسمهاي خاص را مصداق آن دانستهاند.
اشکال اين نظريه اين است که معناي اسم خاص با مصداق آن فرق دارد؛
براي نمونه، لفظ علي، معنايي دارد که مسماي لفظ علي است و مصداقي دارد که
وجود خارجي علي است؛ بنابراين، وقتي علي ميميرد، نميگويند: «مسماي علي
مرده است» بلکه ميگويند: «مصداق علي مرده است». پس اسامي دال و حاکي از
مدلول و محکياند.