گفتن و فن خطابه تبحر داشت که مخاطبان خود را مسحور مي ساخت و با حرکت هاي
دست و سر و جهت دادن بدن به سمت چپ و راست، مخاطبان نيز ناخودآگاه همان
حرکت ها را تکرار مي کردند. مديريت و رهبري او باعث شد تا تحولات بسيار
عجيبي در دنيا پديد آورد. آيا جاذبهي ظاهري اين افراد منشا موفقيت آن ها
بود، يا اعتماد به نفس، محافظهکاري، دموکراتيک بودن و ...؟ برخي از
نويسندگان بر آن باورند که موفقيت رهبران به دلايل زير بستگي دارد:
الف) خصايص و تواناييهاي آنها؛ از جمله: با هوش بودن، خويشتن
داري، توانايي در سرپرستي، شجاعت، کارداني و اطمينان به خود، بيان رسا، رشد
اجتماعي و وسعت نظر انگيزش دروني و غيره؛
سوال مهم اين است که آيا مي توان اين دو وظيفه را يک جا جمع کرد.
توضيح مطلب اين است که دو شيوهي اصلي براي رهبري وجود دارد. اول
فردگرايي که لازمه اش ملاحظه کاري مشارکت جويي و کارمندگرايي است؛ دوم،
وظيفه گرايي که لازمهاش استبداد، توليد گرايي و تشکيلاتي بودان است.
رهبر مردم گرا، معمولاً داراي زيردستاني بسيار راضي است و رهبر وظيفه گرا اغلب بهره ورترين گروه کاري را در اختيار دارد.
آيا مي توانيم هم بهره وري بيش تر داشته باشيم و هم کارمنداني
راضي؟ پاسخ مثبت است؛ زيرا بيش تر رهبران مي توانند جهت گرايي فردي و
وظيفهاي را با هم داشته باشند. به عبارت ديگر، هيچ دليلي وجود ندارد که ما
نتوانيم توليد را کاملاً کنترل کنيم و هم زمان