اومانيسم گرايشي است که گوهر فرهنگ عرب را تشکيل ميدهد و بر
اساس آن، انسان در مقام نظر و عمل و در محور معرفتشناختي و ارزششناختي،
ملاک صحّت و سقم و خير و شر قرار ميگيرد؛ به عبارت ديگر، اومانيسم بر
انديشه و کوششي اطلاق ميشود که توجّه اصلي آن بر انسان و شؤون انساني
متمرکز است و به تبع همين توجّه است که پرورش همه جانبهي استعدادهاي
انسان و حفظ حيثيت و آزادي انسان مقصود همهي فعّاليتها واقع ميشود.
پيشينهي تاريخ اومانيسم
واژههاي Humanismus (آلماني) و Humanism (انگليسي) در اصل از
واژهي لاتين Homo (انسان) يا Humanus (انساني) مشتق شدهاند. واژههاي
Humanitas (انسانيت) و Humaniora که بر ادبيات، زبان، و علم دورهي
کلاسيک باستان اطلاق ميشود نيز از همين ريشهاند. اومانيسم در فارسي به
معناي بشرمداري، انسانانگاري، انسان محوري، مذهب اصالت بشر و مانند اينها
به کار رفته است.
اوّلين بار در روم اصطلاح انسانيتِ انسانِ انساني (Humanitas homo
humanus) در مقابل انسان الهي و انسان اجتماعي و انسان ابزارساز مورد توجه
قرار گرفته است. [1] و سپس اين گرايش را پروتاگوراس در کتاب حقيقت يا بطلان
استدلالات (اقوال) مندرج نموده است، داير بر اين که انسان مقياس همهي
چيزهاست، مقياس هستي چيزهايي که هست و مقيسا نيستي چيزهايي که نيست.
بعضي از نويسندگان بر اين عقيدهاند که منظور پروتاگوراس از
«انسان»، انسان فردي نيست، بلکه انسان نوعي مورد نظر است. اگر چنين باشد،
پس معناي آن قول اين نخواهد بود که «آنچه به نظر تو درست آيد براي تو درست
است و آنچه به نظر من درست آيد براي من درست است». بلکه اين است که جامعه
يا گروه يا تمامي نوع انسان ملاک و مقياس حقيقت است. [2]
[1] علي اصغر مصلح، نامه فرهنگ، «تاريخ اومانيسم و نظر هيدگر دربارهي آن»، سال چهارم، شمارهي چهارم، ص 122.
[2] فردريک کاپلستون، تاريخ فلسفهي يونان و روم، سيد جلال الدين مجتبوي، ص 106.