5. جامعه منشا قانونگذاري است و طبق نيازها و مشکلات، قانون وضع ميکند؛
6. حاکميت و مشروعيت حکومت از ملّت است؛
7. منزلت داشتن فرهنگ علمي و عقلاني؛
8. به رسميت شناختن حقوق مذاهب و قوميتهاي ديني گوناگون؛
9. آزادي دين از سيطرهي دولت و دولت از سيطرهي دين.[1]
4. عوامل و دلايل پيدايش سکولاريسم و سکولاريزاسيون در مغرب زمين
تلاش براي توضيح کامل بافت پيچيدهي علل و عوامل به وجود
آورندهي جريان تفکيک و جداانگاري دين و دنيا به منزلهي بازنگري کلّ کلافِ
درهمتنيدهي تاريخِ اجتماعي مغربزمين است. چنين روندي که در طول تاريخ
حيات بشري با اين گستردگي فراگير و متداوم بوده است، بيترديد به همهي
جوانب تحولات اجتماعي مربوط ميباشد. عوامل و علل گوناگوني در پيدايش و
گسترش اين پديدهي اروپايي در مغرب زمين و سرانجام در کشورهاي جهان سوم نقش
داشته است که در نگاه کلي، به عوامل «درون ديني» و «بيرون ديني»
تقسيمپذيرند.
عوامل درون ديني از آموزههاي متون ديني مسيحيان و نيز رفتارها و
عملکردهاي خارجي مفسران و روحانيان مسيحي زاييده ميشود؛ در واقع، عواملي
که داخل سنّت مسيحتاند، به گونهاي هستند که دنياگرايي را پيامد گرايش
ذاتي مسيحيت ميخوانند.
عوامل بيرونديني خارج از سنت مسيحياند که بايد به آنها نيز توجه
داشت. گر چه گناهِ برداشتن اولين گامها در راه جداانگاري دين و دنيا بر
ذمّهي کارگزاران ديني بوده است و بار مسئوليت اوّلين مراحل حاشيهنشين
کردن اعتقادات ماوراي طبيعي و حذف دين از صحنهي اجتماع و بستر زندگي
بشريت، بر دوش کشيشان است، ولي عوامل ديگري همانند معرفتشناختي،
انسانشناختي، طبيعتشناختي، صنعتي شدن و شهرنشين شدن جامعه نيز در کاستن
احساس وابستگي انسان به الوهيت بيتاثير نبوده است. اينک به تفصيل بيشتري
در باب علل تحقق سکولاريسم ميپردازيم:
1- 4. علل و عوامل اوّليهي پيدايش سکولاريسم را بايد در مسيحيت و اناجيل اربعه و