پيامبر نيستند. وي همهي شرايع وحياني را عقلاني معرفي ميکرد. ابن رشد در
کتاب فصل المقال، براي هماهنگي بيشتر حکمت و شريعت، مسئلهي تاويل را مطرح
ميکند، تا دست فيلسوف باز شود و هنگام تعارض آيات با دستاوردهاي فلسفي،
به تاويل ظواهر آيات دست بزند. وي وحي را متمم و مکمل علوم عقلي، و وظيفهي
فلسفه را بررسي عقلاني آموزههاي ديني ميدانست. ابن رشد با توجه به پذيرش
معاني تاويلي قرآن، قلمرو وسيعي براي دين قايل ميشود و کار فيلسوف را درک
آن معاني ميداند، ولي دقيقاً دامنهي اين معاني را مشخص نميسازد.[1]
4-1. ابن طفيل، فيلسوف اندلسي (581 ه ق): اين فيلسوف با طرح
داستان «حي بن يقظان» نوعي بينيازي از شريعت را به ارمغان ميآورد؛ زيرا
عقل سالم و خرد روشنبين را در درک حقايق کافي ميداند، ولي در نهايت،
ضرورت بعثت پيامبران را ميپذيرد و قلمرو دين را حقايقي ميداند که به
سعادت انسانها منجر ميشوند؛ با اين تفاوت که عقل سليم را بخش مهمي از اين
حقايق درک ميکند.[2]
5-1. سهروردي فيلسوف اشراقي: وي در تلويحات، همان مشرب حکماي مشايي
را در مسئلهي قلمرو دين طي ميکند، ولي در رسالهي في اعتقاد الحکماء،
آخرت گرايانه به دين مينگرد و علاوه بر اين که قلمرو دين را مشتمل بر دنيا
و آخرت ميداند، آخرت را غايت دنيا معرفي ميکند. شارح وي، علامه
قطبالدين شيرازي نيز همين طريقت استاد را سپري ميکند.[3]
6- 1. صدر المتالهين شيرازي، رييس حکمت متعاليه: وي در آثار فلسفي
خود به رويکردهاي مختلف حکما، از جمله ابن سينا در الهيات شفا و فارابي در
آراء اهل المدينه الفاضله اشاره ميکند؛ ملاصدرا هم به کارکردهاي دين در
شواهد الربوبيه اشاره ميکند و منافع عبادات و اعمال حلال و حرام و مکروه و
مباح و مستحب و اسرار نماز و غيره را بيان ميکند و هم با تمسک به اجتماعي
بودن انسان به نظام اجتماعي دين تصريح مينمايد. [4]
[1] الکشف عن مناهج الادله، ص 80؛ فصل المقال، صص 13- 21، و تهافت التهافت، صص 583- 584.