نام کتاب : راه روشن (ترجمه المحجة البيضاء) نویسنده : الفيض الكاشاني جلد : 3 صفحه : 250
بعدا معلوم شد- مطابق روايتى كه در كافى«43» آمده است- علّت استفراغ آن بوده است كه غلام پس از خريد با آن قمار زده بود.
غزّالى گويد: «از آن قبيل است پرهيز از كسب حلال، مثل اين كه
دوزندهاى در مسجد دوزندگى كند، به خاطر كراهتى كه نشستن خيّاط براى
دوزندگى در مسجد دارد، و (نمونه ديگر) يكى از بزرگان، چراغى را كه غلامش
روشن كرده بود، خاموش كرد زيرا چراغ متعلّق به كسانى بود كه مالشان كراهت
داشت و نيز از افروختن تنور براى پخت نان كه مقدارى آتش از هيزم مكروه در
آن باقى بود جلوگيرى كرد و يكى از ايشان از اين كه بند كفش خود را در نور
چراغ مربوط به پادشاه محكم كند، خود دارى كرد.»
مىگويم: از چيزهايى كه از طريق شيعه در همين زمينه رسيده روايتى
است كه در فقيه به سند صحيح از ابراهيم بن هاشم نقل شده«44» و در تهذيب نيز
آن را نقل كرده است«45» كه محمد بن ابى عمير- رضى الله عنه- مرد بزّازى
بود، ثروتش را از دست داد و تهى دست شد. و از مردى ده هزار درهم طلب داشت، و
آن مرد خانه مسكونى خود را به ده هزار درهم فروخت و پولها را به خانه او
برد. محمّد بن ابى عمير از خانه بيرون آمد و رو به آن مرد كرد و گفت: اين
چيستي گفت: اين پولى است كه از من طلب داشتى، گفت:
اين مبلغ از راه ارث نصيب شدي گفت: خير، پرسيد: كسى به تو بخشيده استي گفت:
خير، گفت: بنابراين بهاى مزرعهاى است كه فروختهاىي گفت: خير،
پرسيد: پس آن پول چيستي گفت: خانهاى را كه ساكن بودم فروختم تا دينم را
ادا كنم. اين بود كه محمد بن ابى عمير گفت: ذريح محاربى، برايم از ابو عبد
الله (ع) نقل كرد كه آن حضرت فرمود: نبايد مردى را از محل زادگاهش به دليل
بدهكارى بيرون كنند، اكنون اين مالها را ببر و من نيازى بدانها ندارم، به
خدا سوگند من هم اكنون به يك درهم نيازمندم، اما يك درهم از آن وارد ملك من
نخواهد شد.