ما و از ما حاصل و ظاهر شده و بالفعل است. وَ ما يَخْفى عَلَى
الله من شَيْءٍ في الْأَرْضِ وَ لا في السَّماءِ [كه در زمين و آسمان چيزى
از خداوند نهان نيست (إبراهيم/ 38)] مقصودش مراتب تأثير و تأثر [: اثر
بخشى و اثر پذيرى] ظاهرى بين احكام وجوب و امكان است، يعنى او استعدادات
صورتهاى عالم علوى و اهل آن را مىداند و همين طور عالم سفلى [: پايينى] و
اهل آن را مىداند لذا مفرد آورد و نفرمود آسمانها و زمينها.
16/ 7 سپس فرمود الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى
الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ [إبراهيم/ 39: ستايش خدايى را كه با
وجود پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشود] و آن دو عقل دوم و نفساند.
17/ 7 اگر گفته شود: پس نسبت يعقوب عليه السلام چه مىشود؟ زيرا در
آيه ديگرى فرموده است: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا
في ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْكِتابَ [عنكبوت/ 27: و اسحاق و يعقوب
را بدو بخشيديم و پيغمبرى و كتابهاى آسمانى را در فرزندان او نهاديم].
18/ 7 گويم: اين نظير فلك است، زيرا از عقل اول، عقل و نفس و فلكى
صادر شده. و همان طور كه در فلك، معقول بودن برجهاى دوازدهگانه تعين
داشته، همين طور يعقوب را نيز دوازده پسر بود.
19/ 7 و در آيه ديگرى فرموده است: وَ من يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ
إِبْراهِيمَ إِلَّا من سَفِهَ نَفْسَهُ [بقره/ 130: از آيين إبراهيم كناره
نكند مگر آن كس كه نادان نفس خويش باشد]، يعنى آن را نداند و شرف و
مرتبهاش را هم نداند، زيرا آن در نفس بالقوة است و به واسطه تحصيل
استكمال، بالفعل ظاهر مىگردد.
بنا بر اين، ملت و آيين عقل اول كه جميع معانى است، تمامىاش جمع
صفات حق تعالى است، و ملت و آيين إبراهيم ظهور به احكام صفات و اخلاق ثبوتى
الهى بتمامه است، چنانكه خداوند فرمود: «فَأَتَمَّهُنَّ [بقره/ 124:
تمامشان كرد] پس به امامت ظاهر گرديد، همچنان كه امامت اول براى عقل اول
بود براى اينكه