طبيعت در مثل چنين كارى قوىتر از حكم روحانيت است- و كار هم در قضيه حضرت عيسى برعكس اين بوده- اين تا زمان كودكى به تأخير افتاد.
5/ 20 و امر ديگر از دو امرى كه بدان اشاره شد اينكه: بايد بدانى كه
صفات به گونهاى از قسمت، منقسم به دو قسم مىشوند: صفات ذاتى و صفات
حالى. صفات ذاتى نزد بيشتر واضح و آشكار است، و صفات حالى مانند غضب و رضا و
قبض [: گرفتگى] و بسط [: گشادگى] و امثال اينهاست.
6/ 20 اين صفات حالى- در اصطلاح اهل طريقت الهى- به سه اصل بازگشت دارد: يكى مقام جلال(1) و ديگرى مقام جمال و آخرى مقام كمال.
مقام جلال داراى هيبت [: شكوه و بزرگى] و قبض و بيم و پارسايى و
پرهيزكارى و امثال اينهاست. و مقام جمال داراى اميدوارى و بسط [: گشادگى] و
انس و لطف و رحمت و خوشى و إحسان و امثال اينهاست. مقام كمال احاطه به
جلال و جمال و توابع آن دو از حالات و جمع بين تمام اينها و غير اينها
دارد.
7/ 20 و غالب بر ظاهر حضرت يحيى عليه السلام حالات جلالي بود از اين
روى شيخ ما- كه خداوند از وى خشنود باد- حكمتش را حكمت جلالي ناميد. و در
حديث آمده كه معنيش اين است: حضرت يحيى و عيسى عليهما السلام با هم سخن
مىگفتند حضرت يحيى به حضرت عيسى، براى بسطى كه داشت، به لحن نكوهش كننده
گفت: گويا تو از مكر الهى و عذابش ايمن و خاطر جمعى.
عيسى گفت: گويا تو از فضل و رحمتش مأيوس و نااميدى. خداوند به هر
دوى آنان وحى فرستاد: دوستدارترين شما نزد من، نيكوتر گمان برين شما به من
است. اين چيزى بود كه خداوند از آگاهى دادن به سر حكمت يحيايى و حال و صفت
او بيانش را آسان نمود. با خواست الهى نيك انديشه كن.
(1). اين جلال وضعى به معنى عدم ملايمت- يعنى ناسازگارى- است، و
مقابل آن جمال وضعى به معنى ملايم و سازگار است، و هر دو در حقيقت دو شعبه
ذاتى- به مناسبت رابطه جامع- هستند (حاشيه).