پس هرگاه از اين امور روى گردانيد و رو بسوى عالم امر آورد ملكوت اعلى را
مينگرد و بلذت عليا مى رسد .
بيان : در اين فص مبرهن مى گردد كه روح انسانى مدرك معنى صرف و قابل اعتلاى
به ملكوت اعلى و ارتقاى به لذت عليا است . صقال بالكسر زدودگى , اسم است (
منتهى الارب ) . صقال و صيقل : مصقل زدن كارد و شمشير و مثل آن را تا روشن شود (
كنزاللغة ) . نقض : تكانيدن فرش و جامه بجهت ازاله غبار از آنست و به
عبارت ديگر : فرش تكانى و گردگيرى كردن است .
الطبع بالتحريك الدنس . يقال منه طبع الرجل بالكسر و طبع ايضا بمعنى كسئل .
و طبع السيف أى اعلاه الصداء . ( الصحاح ) .
طبع بالكسر زنگ . طبع بالتحريك گناه و عيب و هر قبيحه كه باشد و زنگ و
زنگ گرفتن شمشير و جز آن . و ريمناك شدن مرد و كاهل و دون همت گرديدن او و
الفعل من سمع ( منتهى الارب ) .
اجنحه ملائكه
پيش از اين گفتيم كه يكى از ادله بر تجرد نفس ناطقه اين است كه انسان مدرك
كليات است وكليات معانى و حقايق مجرد از ماده و از توابع ماده اند لذا
بهيچوجه تجزيه و تقسيم در آنها راه ندارد لاجرم مدرك آنها نيز بايد مجرد از
ماده و غواشى آن باشد و گرنه لازم آيد تقسيم و تجزيه مفاهيم كليه صرفه و معانى
مجرده محضه چنانكه بتفصيل بيان شده است .
اين قوه بنام عقل نظرى است كه آنرا قوه بينش نيز گويند . اين قوه و قوه عقل
عملى كه آنرا قوه كنش هم گويند براى سيمرغ جان بمنزله دو بالند كه بقول جناب
متأله سبزوارى
يبدوجنا جا العقل عن لاهوت *** يأوى لاوج القدس من ناسوت