اين فص نيز كه از غرر فصوص اين كتاب شريف است در بيان حجابهاى انسان از
وصول بكمال حقيقى است و در توصيه بتجرد از غواشى و اشاره اجمالى بمقاماتى كه
براى انسان است مى باشد و در خاتمه امر به اتخاذ عهد عند الحق تعالى مى دهد .
نكته باريك در اين فص اين است كه معنى حجاب بدرستى ادراك گردد زيرا رفع
اين حجاب از خود گذشتن يعنى فانى از خود شدن و باقى بالله بودن است . و بغور
اين مطلب رسيدن تلطيف سر و تجريد فكر مى بايد .
از خودى بگذر اگر خواهى خدا *** فانى از خود شو كه تا يابى بقا
گر تو را بايد وصال راستين *** محو شو و الله اعلم باليقين
( دفتر سوم مثنوى عارف رومى )
در فصوص گذشته دانسته شد كه براى انسان حجابهايى است كه وى را از مشاهده
ملكوت و عرفان حق اول كه كمال حقيقى او است باز مى دارد .
اكنون در مقام بيان دو حجابست كه از حجب ديگر به انسان نزديك ترند : نخستين
حجاب اكبر است كه ملاحظه انانيت يعنى خود بينى و خود پرستى اوست , و ديگر بدن
عنصرى كه به اعتبارى حجاب و لباس سر و حقيقت اوست كه نفس ناطقه اوست .
علاوه اين كه تدبير نفس ناطقه در بدن و تعلقش بدان , او را از توجه به اصلش
باز مى دارد , پس اگر بخواهد بمقامات شامخه قدسيه انسانى برسد بايد بكوشد تا
از هر دو حجاب بدر آيد از نخستين در حد وجوب و از دومين بقدر امكان .